داستان کوتاه بن بست - نوشتۀ صادق هدایت با صدای: ح. پرهام ادیت وفنی : ح. عزت نژاد گ. جاسمی موزیک: م. سلطان پور Sadegh Hedayat کانال ما در تلگرام: t.me/PersianAudioBooks1 ایمیل ما: danesherooz2019@gmail.com
هموطن: لطفاً دوباره اين داستان را با دقت گوش كنيد. اين بار توجه كنيد به چندين رمز كه در داستان وجود دارد، شايد پرداختن به اين رمزها سئوال هائى براى شما مطرح شود كه شما را به جهت و ديدگاه جديدترى روانه كند كه در اين نگرش جديد خواهيد ديد كه (داستان بن بست) در مورد همجنسگرائى نيست. تصديق ميكنم كه هر اثر هنرى را ميتوان از جهات مختلف تحليل كرد. ١) محسن ازدواج ميكند و سپس شريف به طرز اتفاقى ازدواج ميكند با اينكه او قرار قبلى بر ازدواج نداشته ٢) بعد از غرق شدن محسن، شريف تصميم بر تماس با همسر مجيد ميشود اما بدليل نا معلومى موفق نميشود ٣) بدون هيچ توضيح و مقدمه ائى مجيد، (بازماندهّ محسن) پسر محسن وارد داستان ميشود و به طرزى شگفت آور داستان دوستى شريف رجعت كرده و پندارى كه داستان رفاقت شريف و محسن براى بار دوم آغاز ميشود. شريف و مجيد در اين قسمت دوم داستان دوست هستند و اين بار شريف است كه در مقام كمك كردن و آموختن فوت و فن كار مجيد را يارى ميكند تا مورد توجه و ستايش همكاران واقع شود. ٣) مجيد، عيناً بسان محسن به هديهّ شريف كه ساعت پدر شريف است بدون تشكر و توجه به جيب ميگذارد و پس از دريافت ساعت، ديرى نميگذرد كه غرق ميشود. زن شريف مرتكب افتضاحى ميشود كه موجب غرامتى سنگين است اما هيچ توضيحى در موردش در داستان نيست و اين عدم توضيح تصادفى نيست. به عبارتى ديگر، همسر شريف مركز ثقل داستان نيست و همينطور مورد تمركز صادق هدايت در داستان. اين رموز مطرح شده، شروعى جديد است كه شايد كليدى بدست شما دهد براى باز كردن در هاى جديد و دريافت نگرشى ديگر بر داستان بن بست مطمئن باشيد كه با توجه به اين رموز، براى شما سئوالهاى جديد ترى مطرح خواهد شد كه از پس پيجوئى و اكتشاف جواب در هاى جديدى باز خواهد شد براى دريافت بهتر و كاملتر اين داستان به ظاهر ساده. موفق و پاينده باشيد
فقط آقای پرهام عزیز شما هستید که باعث میشود داستان ها را گوش کنم گرچه بعضی از داستان های هدایت بقدری نا راحت کننده هستند ( ولی با انشا بسیار عالی) که قبلا خواندهام و دوباره اذیت میشوم .آقای پرهام عزیز خیلی دوستتان دارم با آرزوی سلامتی برای شما .
فوق العاده زیبا روایت میکنی جناب پرهام ،ایکاش بوف کور را هم جنابتان روایت میکردید، به محض شنيدن صدای روایت کننده خوشم نیامد،اصلا از نحوه استفاده از جملات در خور و شایسته نبود ،اما صدای شما بی نهایت اثر گذار و قابل هضم است .خدا قوت عزیزم .
با سلام ودرود به شما و با تشکر از این همه کوَشش مفیدتان. و افسوس که هنوز ملیونها ایرانی نمیدانند صادق هدایت که بود و اصلا چه فکر میکرد. در سن ۱۴ سالگی همیشه پولی که پس انداز میکردم به سراغ کتاب و مجلات و حتی مجلات انگلیسی در مطبوعات بین المللی را ورق میزدم و میخریدم. در کنار ان مکان شاید چند متری فاصله کتابفروشی بود که همیشه ازدحام بود و ویترینی رو به خیابان که در ان کتابهای خوب و مهم را به عرضه میگذاشتند . در میان انها و کمی جلوتر کتاب سگ ولگرد صادق را دیدم . اسم صادق هدایت را اینجا و انجا نزد بزرگترها شنیده بودم و حتی بدگویی و داستان سرای دروغ در باره شخصیت هدایت . من وقتی کتاب سگ ولگرد را دیدم . پیش خود گفتم مگر میشود در مورد سگی ولگرد و بی خانمان و مطرود از جامعه مسلمانی بدلیل افترای دروغ نجس نوشت ولی ادم بدی باشد ؟ چند باری از انجا گذشتم ودل دل کردم . قیمت را نمی دانستم . بالاخره رفتم و از کتابفروش پرسیدم . بی زحمت میشه بگید قیمت سگ ولگرد چنده ؟؟ همه حضار انجا بلند و کوتاه خندیدن .و من چون دست پاچه شده بودم و سن و سالی نداشتم وخود را در میان عده ای انسان کتاب خوان و مسن تر از من دیدم ، یادم رفت بگویم کتاب سگ ولگرد چنده ؟ و فقط به قیمت سگ ولگرد چنده بسنده کردم. بعد خنده جمع کتابفروش گفت پسر جان ما اینجا که سگ نمیفروشیم انهم ولگردش . و دوباره خنده های روشنفکرانه . گفت منظورت صادق هدایت هست . گفتم اری . گفت تا قبل او را میشناختی . ؟؟ اینجا نوبت من رسید که کمی مزاح روشنفکری کنم .گفتم تا حالا این سعادت نصیبم نشده . ؟ خندیدن و گفتن او حیات را خیلی وقت پیش بدرود گفته. کتابفروش گفت کتاب را برای کی میخواهی ؟ ای شیطان میخواهی هدیه بدی دختر همسایه . من هاج واج از این شوخی ضمخت. کمی بخود قیافه جدی گرفتم وگفتم نه .همسایه ما دختر نداره .. گفت این کتاب کمی برای تو در این سن سال دیر هضمه .گفتم اینجا هم ؟ بچه چای برات خوب نیست بچه اینها را بعدا که بزرگ شدی میفهمی . گفتم اشکالی نداره میخونم و یک لیوان پپسی روش تا هضم بشه . کتابفروشی شده بود قهوه خونه. گفت پسر جان قیمت کتاب ۵۵ ریال است و چاپ امیرکبیره . گفت کتاب دارم برای تو بهتره . کتابهای پرورش فکری کودکان و نوجوانان برام در اورد . ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگ و چندتای دیگه که جلدهای ان خیلی کودکانه بود . بگم که صمد یکی از بهترین ها بود . ولی من دنبال فاز مستقیم میگشتم . اجتماعی رئالیسم و نه سوریالیسم . . گفتم پولم قد نمیدهد فردا میایم . ۵۵ ریال پول یک کیلو گوشت گوسفند بدون استخوان و یک کیلو برنج شمال میشد . ولی من که در ان سن و سال به این چیزها فکر نمیکردم . نصف غذای مرغ و برنجم را قایمکی میبردم میدادم به چندتا توله سگ کوچک و زیبا که هر بعدالظهر منتطرم میماندن و بابت این کارها در خانه بایکوت میشدم . بعد از چند روز پول را جور کردم و رفتم کتاب را خریدم . واقعا واقعا صادق با قلمش مخاطب را در همان محل داستان میبرد و همهدچیز را حس میکنی . واقعیات اجتماع مذهب زده و فقیر و نادان را جلوی چشمانت میگذارد . این کتاب را بارها و بارها خواندم و به دوستان میدادم بخوانند . همیشه برایم تازه بود . بعد کتابهای دیگر صادق را تهیه کردم و خواندم. بوف کور پروین و ساسان و و اگر حافظه ام یاری کرده باشد . چون دیگر پیر شده ام . و فراموشی یکی از علام پیری است نشان به این نشان بعد خواندن این کتاب در ان سن کم متحول شدم و دنیایی که میخواستم را پیدا نمیکردم . و تا حالا دربدر غربت و در تنهایی ایام را سپری میکنم .
من دقیقا سال ۶۰ تی ام مثل جناب شما از ۱۳ سالگی بوف کور و حاجی آقا رو خوندم ایکاش که نمیخوندم صادق دنیایی رو برامون تداعی کرد بدون آخوندهای کثیف ولی حیف که نشد پیری و سفیدی موی ما عقب افتادگی ودست خالی بودنمون برا عرق و تریاک نیست واسه قلب رئوف و یکرنگیمون هست لعنت به این روزگار و این انگشت به کون هایی که ۴۳سال مارو خوردند
@@z.z.A.___m----A در جوانی شاید تمایلاتی داشتم ولی به مرور زمان ادم وقتی پخته تر میشود سیاست عام بی رنگ میشود و تمابلات ایدولوژی یا حزبی یا گروهی خاص بی معنا . دنیایی کنونی با انچه در گذشته خواندیم و دیدیم متفاوت است .
جناب پرهام صدای بسیار زیبای شما موجب علاقمندی من و دیگر شنوندگان شما میشود بعنوان پيشنهاد عرض میکنم فکر نمیکنید که مطابق کتابهایی راکه روايت میکنید یه بک گراند موسیقی نیز بآن اضافه کنید بنظر من فوقالعاده ميشه بهرصورت موفق وپایدار باشيد 🎉❤❤❤