لنگه این سیمرغ رو تو تعمیرگاه نیرو هوایی داشتیم خودم و برقکارمون نشسته بودیم سال ۶۵ ۶۶ داشتیم غذا میخوردیم هوای گرم امیدیه یک هو رفیقم سعید گفت عباس این تودنه که نیست گفتم نمیدونم چرا گفت استارت نزنه بیاد شهیدمون کنه بخدا نیم ساعت گذشت اتوماتیک استارتش عمل کرد شروع کرد استارت زدن تا شب فقط داشتیم میخندیدیم خخخخ