و بههم خوا۶د پیوست کودک را با زمزمه های رهزنان را خواهم گفت کاروانی آمد بارش لبخند ابرها را شکل خواهم داد خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت و بدین اوضاع پای پنجره ، شعری خواهم خواند و بدان گوش کنید و به آهنگ و صدا گوش کنید دل تنهایتان تازه شود رها بابا کجایی بیا یک لحظه جناب عطار به کلام چه دهی باید باشد کوچه باغش پر موسیقی و رقص دشت هایی چه فراخ کوهایی چه بلند ما در این آبادی پی چه می گردیم من چه اندازه تنم هشیار است چه کسی پشت درختان است نشانی خانه دوست کجاست در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که لب داشت به تاریکی شن ها بخشید نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی ست پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پتی فواره جاوید اساطیر زمین میمانی و ترا ترسی شفاف فرا خواهد گرفت در صمیمت سیال فضا خش خشی میشنوی گودکی میبینی رفته از درخت کاج بالا تا جوجه بردارد از لانه نور خانه دوست کجاست