The Persian Poetry Channel is your foremost resource on simplified interpretations of the Persian Greats such as Rumi, Hafez, Sa'di, Khayyam... with clear English subtitles. Today Arash interprets masnavi book 1 - chapter 6
--------
سلام
بریم سراغ ادامه تفسیر مثنوی معنوی مولانا از دفتر اول و بخش ششم
( بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند )
رسیدیم به ادامه ی داستان پادشاه و کنیزک و دیدار طبیب الهی با کنیزک رنجور که خیلی بخش مهمیه
-
Social platforms
Instagram : / persianpoetry101
telegram : telegram.me/persianpoetry101
Facebook : / persianpoetry101
-
contributions
idpay : idpay.ir/persianpoetry
Paypal : www.paypal.me/PersianPoetry
-
0:00 - Intro / شروع
0:20 - information / اطلاعات
0:52 - couplet 101 & 102 / تفسیر چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
3:39 - couplet 103 & 104 / تفسیر رنگ روی و نبض و قاروره بدید
5:40 - couplet 105 & 106/ تفسیر بیخبر بودند از حال درون
8:13 - couplet 107 & 108 / تفسیررنجش از صفرا و از سودا نبود
10:15 - couplet 109 & 110 / تفسیر عاشقی پیداست از زاری دل
13:05 - couplet 111 & 112 / تفسیر عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
14:48 - couplet 113 & 114 / تفسیرگرچه تفسیر زبان روشنگرست
17:14 - couplet 115 & 116 / تفسیر عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
20:26 - couplet 117 & 118 / تفسیر از وی ار سایه نشانی میدهد
26:09 - couplet 119 & 120 / تفسیر خود غریبی در جهان چون شمس نیست
28:18 - couplet 121 & 122 / تفسیر شمس جان کو خارج آمد از اثیر
32:55 - couplet 123 & 124 / تفسیر چون حدیث روی شمس الدین رسید
36:00 - couplet 125 & 126 / تفسیر این نفس جان دامنم بر تافتست
38:41 - couplet 127 & 128 / تفسیر تا زمین و آسمان خندان شود
40:25 - couplet 129 & 130 / تفسیر کل شیء قاله غیرالمفیق
42:11 - couplet 131 & 132 / تفسیر شرح این هجران و این خون جگر
43:35 - couplet 133 & 134 / تفسیر صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
45:40 - couplet 135 & 136 / تفسیر گفتمش پوشیده خوشتر سر یار
49:04 - couplet 137 & 138 / تفسیر گفت مکشوف و برهنه بیغلول
51:27 - couplet 139 & 140 / تفسیر گفتم ار عریان شود او در عیان
54:01 - couplet 141 & 142 / تفسیر آفتابی کز وی این عالم فروخت
59:02 - couplet 143 / تفسیر این ندارد آخر از آغاز گوی
59:57 - social platforms / شبکه های اجتماعی
-
مثنوی معنوی - دفتر اول بخش ششم
بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم
قصهٔ رنجور و رنجوری بخواند
بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
رنگ روی و نبض و قاروره بدید
هم علاماتش هم اسبابش شنید
گفت هر دارو که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست ویران کردهاند
بیخبر بودند از حال درون
استعیذ الله مما یفترون
دید رنج و کشف شد بروی نهفت
لیک پنهان کرد وبا سلطان نگفت
رنجش از صفرا و از سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید ز دود
دید از زاریش کو زار دلست
تن خوشست و او گرفتار دلست
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد
شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه خواب آرد ترا همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست
شمس جان باقیست کاو را امس نیست
شمس در خارج اگر چه هست فرد
میتوان هم مثل او تصویر کرد
شمس جان کو خارج آمد از اثیر
نبودش در ذهن و در خارج نظیر
در تصور ذات او را گنج کو
تا در آید در تصور مثل او
چون حدیث روی شمس الدین رسید
شمس چارم آسمان سر در کشید
واجب آید چونک آمد نام او
شرح کردن رمزی از انعام او
این نفس جان دامنم بر تافتست
بوی پیراهان یوسف یافتست
کز برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود
لاتکلفنی فانی فی الفنا
کلت افهامی فلا احصی ثنا
کل شیء قاله غیرالمفیق
ان تکلف او تصلف لا یلیق
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
قال اطعمنی فانی جائع
واعتجل فالوقت سیف قاطع
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سر یار
خود تو در ضمن حکایت گوشدار
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو دفعم مده ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسپم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
بر نتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
-
Rumi's Masnavi Book 1 Chapter 6
In Chapter 6 from the first book of Rumi's Masnavi we learn about the true cause of the slave girl's illness and learn a little about the secrets of visualization as taught from this sage some 800 years ago. Be sure to watch the video through to the end as Arash interprets each verse and unravels Rumi's coded language.
Many thanks 🙏🏻
#persian_poetry
#rumi_poetry
#masnavi
1 июн 2024