نقاشی اثر ( رافائل) هستش که دقیقا تو این نقاشی فرق تفکر ارسطو و افلاطون نشون میده، یکی به خرد زمینی و قوانین زمینی و یکی دیگر به قانونی ورا زمینی باور داشته
زبان به تفکر ما شکل میده و با این همه واژه های گنگ و نامفهوم عربی تفکر کردن در مورد این موضوع ها سخت میشه به امید روزی که افرادی در راس قدرت سیاسی باشند که دلسوز زبان باشند که بشود از پتانسیل زبان فارسی استفاده کرد و واژه های فارسی برای این مفهوم ها ساخت
شاهین جان قبلا وقتی حین گفتگو حرفی زده میشد در مورد چیزی عکس هم نمایش میدادین(مثال همین نقاشی که وریا در مورد گفت) به نظرم بهتر بود. خیلی ممنون و تشکر.
بسیار جذاب و مفید! در رابطه با رشته ی علوم انسانی در دبیرستان های ایران ، شاید بشه گفت تنها کتابی که مهم و قابل تأمله ، همین کتاب منطق هست که بسیاااااار نازک و مختصره!
شاهین و وریای عزیز؛ سلام و خدا قوت طی گفتگوهای اخیر سوالی برام پیش اومده که آیا مستندات و شواهد تاریخی دال بر وجود واقعی شخصیتهای فلسفه باستان بخصوص فلاسفه پیشاسقراطی وجود داره یا تنها ذکر نامی و مرامی از اونها وجود داره مانند اساطیر؟ خیلی ممنون میشم به این مورد هم بپردازین. با مهر؛ شهاب
آره... دقیقا بنظرم یکی از مشکلات بزرگ خووندن فلسفه تو ایران، زبانی هست که تو این حوزه استفاده شده/میشه. خیلی خوبه که خیلی وقتها کلمات انگلیسی رو استفاده میکنید. خسته نباشید!
من باز برگشتم اینجوریه که بحث گسترده اس میشه گفت معرفی موارد بود چون سرفصل ها زیاد بود یکم گیج شدم ولی تاکید تون برای کاور کردن همه شون تو جلسات بعدی کلی دلگرم کننده اس ذوق دارم تا اماده شن
بسیار عالی بود. ۲ بار تماشا کردم. فقط یک نکته ( 29:14 ): گفتید موضوع همان نهاد یا مسند است و محمول همان مسند الیه. به نظر در به یاد آوردن تعریف مسند و مسند الیه دچار اشتباه شدید. در همین مثال «سیب میوه است.»، سیب که همان موضوع باشد، نهاد یا مسند الیه جمله به شمار می رود و میوه، محمول یا همان مسند است.
یک مثال ساده: هستی و نیستی متناقض اند زیرا یک شئ نمی تواند هم هست باشد هم نیست یا نه هست باشد نه نیست. در تناقض, خالت سوم نیست. فرق بین سفیدی و سیاهی: یک شئ نه می تواند در عین حال هم سیاه باشد و هم سفید; ولی می تواند نه سیاه باشد و نه سفید.
چیز درست و نادرست را با هم نمیشه داشت فقط در مورد خدا صدق میکند و یا در مورد همه چیز. اگر کسی ماری بکشه میتونه بعد بره با خدای خودش هم راز و نیاز کنه؟ ایرادش چیه
ارسطو تا جایی که من میدانم اولین کسی بود که میگفت زمین گرد است نه تخت برای گرد بودن زمین شما می بایست بندری را در نظر بگیرید و اگر کشتی را بیست متر دور تر از آن باشد و آن کشتی بخواهد از بندر دور شود اول بدنه کشتی محو میشود بعد هم دکلش که این نشانه گرد بودن کره زمین است با این که زمین گرد نیست و متمایل به بیضی است
من شنیدم طالس اولین نفر بوده که با کمک سایه خورشید در دوتا چاه که حدود هشتاد کیلوتر فاصله داشتن و قانون مثلث قائم الزاویه محیط کره زمین رو با هزار کیلومتر خطا محاسبه کرده، البته نمیدونم که واقعا درسته یا نه
ارسطو در جأیی میگوید من افلاطون را بسیار دوست دارم اما حقیقت را از او بیشتر دوست دارم. این جمله نشان دهنده عدمِ درک ارسطو از حقیقت است که افلاطون مشتری آن است. در عالم حقیقت همه چیز باید خالص باشد تا متجلی گردد در غیر اینصورت به انحراف رفته و جایِ خود را به مصلحت ، محافظه کاری ، سیاست بازی و غیره میدهد. مهم نیست ارسطو در ظاهر حرمت و ادبِ استاد حقیقت طلبِ خود را حفظ میکرده او تعالیم افلاطون را تبدیل به ابزارِ دستِ خود برای ابراز محسوسات میکرده یعنی اولین قدمِ کجروی در حقیقت ،
@@mosaferkahkeshan5851 اگر میشود کلماتی بکار ببرید که قابل فهم باشد انسان و جهان جمعِ اضداد هستند و در آن همه چیز بر رویِ اصولِ خود پیش میرود و لازم و ملزوم همند وقتی تداخل نابجا ایجاد میشود سنگ روی سنگ بند نشده و انسانِ امروزه کارش به اینجا میرسد که حقیقت فرسنگها از او فراری میشود علم ، منطق ، قشریت، محسوسات ، سیاست جای خود را اشغال کرده اند اما زمانی که همه دست به هم داده تا حقیقت را مخدوش کنند ذاتِ حقیقت آنرا نمیپذیرد و میدان و ظهورِ خودش را می طلبد حقیقت به ذاتِ خود نه قدرت طلب است نه ستمکار و دیکتاتور و مستبد و نه میخواهد خود را اثبات کند، که آفتاب آمد دلیل آفتاب حقیقت را باید شناخت و با آن مأنوس شد تا خود را بنمایاند و اگر نه تو خود حجابِ حقیقت میشوی
@@PK-sh6mf درست است چون هر فرد خودش یک جهان است، حال باید دید جهان درونِ فرد ابعادش چقدر است و چه میزان را فرا میگیرد. تا زمانیکه جهان فرد به اندازه خودش و وابستگان یا اطرافیانش است، تأثیر آن به همان اندازه است که البته باز هم نمیتوان آنرا به این محدود کرد، چون باز اطرافیان فرد تأثیر گذاری خود را از ارتباطِ با او خوه ناخوه بر خود و اطرافیان خود دارند اما فرض را بر این بگذاریم که همان تأثیر محدود است اما وقتی فردی افکارِ خود را به دیگران تعمیم میدهد و بازتاب و تأثیر جهانی دارد موضوع فرق دارد آنجا بشریت نشانه است و مسأله فرد یا عده محدود نیست دانشمندان و علوم قابل لمس و حس کارشان راحت است و تأثیرِ خود بر جهان را دارند و پذیرفته می شوند یا اگر مانندِ گالیله شوند باز هم در آینده با پیشرفت علم مدافعینی راستین دارند علوم غیر قابل لمس و محسوسات هم آفت شان بسیار است و با به بیراهه رفتن می توانند جهانی را به نابودی بکشانند اما از آن طرف افراد حقیقی در این وادی بیشتر به حاشیه رفته و جهانی در مقابله با آنها قرار میگیرد جهانی که پر از ابزار و محسوسات است و اما علوم آنها و توانیشان غیر محسوس و ظاهراً غیر قابل لمس است در حالیکه اصول کائنات را به عنوان جانشینانِ خداوند پیش می برند اما چون عموم بر این توانأیی آگاهی و شناخت ندارند پس کار آنها هزاران برابر سخت تر از قبل است مساله این است و نه اثبات یا تحمیلِ فرد
اشتباهات زیاد بود. اوّلاً منطقِ صوْری (صفتِ نسبی از صورت) نه صُوَری؛ ثانیاً صناعات و کلّیاتِ خَمس نه خُمس؛ ثالثاً مقولاتِ عَشْر نه عشَر، رابعاً در توضیحِ عرض و ذات و جنس و فصل و نوع اشتباه بود. ناطقبودن ذاتیِ انسانه. دستوپاوسرداشتن از اعراضِ انسانه؛ همینطور دویدن و راهرفتن. بالفعلبودن هم ربطی نداره. ما برایِ جنسالاجناس میتونیم مثالهایِ متفاوتی بزنیم که یکیش میشه جوهر.