مرسی خیلی باحال بود این قسمت هم. توی بازی هاگوارتز لگسی اگرچه به نظر از کارهای رولینگ نیست اما اشاره ی جالبی به درد و بیماری شده. یه جا به درد روحی اشاره شده که یه ساحره سعی می کرد درد روحی رو از پدرش بگیره و یه جایی هم یه دانش آموز اسلیترینی بود که می خواست خواهر دوقلوش رو با همون روش شفا بده تا بیماری که حاصل از طلسم داشت درمان بشه. اما به شدت بازی فضا رو وارد دو قطبی بین عشق به فرد بیمار و جنون نجاتش به هر قیمتی و اخلاق و جادوی سیاه قرار می داد که به نظرم جذاب بود که نویسندگان بازی رو هم به نظر درگیر کرده بود. اما در مورد این که چه بیماری رو توی دنیای جادویی خلق می کردم به نظرم سوال جالبیه چون اول از همه ذهن آدم می ره سمت همون بحث درمان تا خلق بیماری. به نظرم تا حد زیادی به بیماری های حاکی از طلسم ها پرداخته شده اما کمتر به بیماری ها و معلولیت های مادرزادی پرداخته شده. مثلا بیماری های ژنتیکی حاصل از پیوند دو موجود مختلف مثل پریزاد و جادوگر یا غول با کوبالد که فرزندشون دچار نوعی اختلال یا معلولیت می شه ( به دلیل ناهمگون بودن) و خب چالش هایی مثل طرد شدن از جامعه رو به همراه داره.
خیلی ممنون از دوستان بابت وقتی که میذارن وبهجزئیات میپردازن❤ یه بخشی از کتاب چهارم که من خیلی دوستش دارم وبرامجذاب بود اون جایی بود که هرمایونی برای درست شدن دندوناش که مالفوی باعث رشدوبلندشدنشون شده بود ازآینه خانوم پامفری استفاده کرد ویه ذره دیرترآینه روتحویل دادو دندوناشومرتب کرد(کاردوسه سال ارتودنسی رو توچنددقیقه انجام داد🤗) بیمارستان سنت مانگو هم خیلی برامن جالب بود چون واقعا خوب وباجزئیات تو محفل ققنوس توصیف شده.
ندیدم نویسنده ای بتونه توی غمانگیز ترین فصل کتابش با شوخی ظریف و به جایی بخندونتت، یا توی یک کتاب بتونه مفاهیم عمیقی مثل جبر و اختیار، عشق، طمع، فداکاری، لزوم قانونشکنی در موقع اجرای عدالت (مثل قانون شکنیهای درونی و بیرونی هرماینی) وووو رو انتقال بده، اونم به این ظرافت، عمق و منطقی. تازه! نه توی کتابی که خواننده بزرگساله بلکه توی کتابی که عملا برای سنین پایین نوشته شده !! چجوری میشه اونقدر شیرین مفهوم جبر و اختیار رو به بچه ای فهموند که میتونه روی شکل گیری شخصیتش تاثیری قدرتمند بذاره؟ یا چجوری میشه مفهموم پیچیده ویجلنتی جاستیک رو انققققدر به جا و ظریف جا انداخت 😮😮😮 آدم هرچی بیشتر میخونه بیشتر لذت میبره از فرایند مغز و باورهای خود نویسنده
مثل همیشه موضوع جذابی بود ممنون💜 حالا که این بحث میزان قدرت جادوگرا شده، یه سوالی که همیشه تو ذهنم بود اینه که چرا خانواده ویزلی انقدر فقیر بودن؟ یا بارها اشاره شده که لباس های کهنه ای داشتن، یا خونه قدیمی و کهنه ای داشتن. یعنی با جادو نمیتونستن لباس ها و خونشون رو بازسازی کنن؟ کسی می دونه چرا
ممنون بچهها عالی بودین❤️ نمیدونم چرا با دیدن این بخش یاد اون قسمت از کتاب یادگاران مرگ افتادم که هرماینی به داستان سیندرلا اشاره میکنه و رون که بخاطر به دنیا اومدن تو خانواده جادوگری تابحال اسم سیندرلا رو نشنیده بوده فکر میکنه سیندرلا اسم یه بیماریه😅😅 به همین خاطر هم فکر میکنم اغلب جادوگرا خیلی از مشکلات و مسائل ماگل ها سر در نمیارن که بتونن مثلا در درمان بیماری ها کمک شون کنن تازه اگر بخوان کمک کنن هم چون ماگل ها بهشون اعتماد ندارن، شبیه قضیه دراز شدن زبون دادلی و درگیری آقای ویزلی با درزلی ها ميشه که اجازه نمیدادن پسرشون رو معالجه کنه😁
سندرما عالی بودن 😂😂 اگه تو دنیای جادوگری میخواستم یه بیماری به وجود بیارم احتمالاً اون بیماری جنون رقص بود فرد مبتلا انقد میرقصید که از شدت خستگی میمرد درمانم نداشت 😂
18:15 جدا از بیمارانی که توی صف انتظار بیمارستان و بعد توی اتاقها و طبقات مختلف میبینیم(مثل هم اتاقیهای آقای ویزلی بیماران هم بخش پدر و مادر نویل) و تابلوی راهنمای طبقات که یک نمای کلی بهمون میده، به نظرم بیماری آریانا هم مهم بود اینکه توی کودکی اون حادو به خودش برگشت و اونجور از نظر ذهنی و قدرت جادویی به همش ریخت همیشه برام سوال بود
@@Mili_legolas مرسی میلاد جان کار شماها درسته🌹🌹🌹🌹 یادمه یک جایی بهش اشاره کردین بحث جانوران شگفت انگیز بود فکر کنم ولی دقیقا یادم نمیاد کدوم اپیزود. کلا موضوعات انتخابیتون معرکه ست ما بهتون ایمان داریم بچه ها
میلاد 😂😂😂 سندرم آلت بی قرار چی بود اون وسط روزنامه 😂😂😂 من بار اول شروع میکنم به خوندن این نوشته های روزنامه و خندم میگیره ، داستانی که مرضیه میخونه رو از دست میدم، باید بار دوم گوشیو بذارم کنار ققط صوتی گوش بدم
کتابهای بزرگ و کوچیک تاریخ ادبیات انسان عالی هستن. ولی یک کتاب باید بخونی مثلا بفهمی آره خانواده مهمه، یا یک کتاب بخونی که توش یک یا دو یا سه درس مهم بگیری، یا کتابه رو بخونی خیلی هم درسی مفهومی چیزی بهت اضافه نمیکنه صرفا میبره خواننده رو به داستان و تمام. این خانم رولینگ چه اعجوبه ایه که مفهوم پشت مفهوم، درس پشت درس، ماجرا و خط داستانی پشت ماحرا هی میذاره توی ذهنت، اونم نه سطحی و کم عمق! که کتاب رو ببندی بگی اووووم اوکی خوندمش خوب بود بد نبود، نه! قشششنگ عمیق میکاره توی ذهنت، یکاری میکنه رسوب کنه توی جون باورهات. تازه اونم با یک ظرافتی که خودتم نمیدونی درس گرفتی مثلاً هیچکس سفید یا سیاه مطلق نیست حتی دامبلدور فرزانه و هری فداکار و ولدمورت و گریندلوالد که به نوعی خدای جادوی سیاه زمان خودشون بودن. حتی اگر رولینگ اشاره هم نکنه میدونی میفهمی درسش رو.
سلام و خسته نباشید خدمت عزیزان❤. اول بگم که تو اپیزود حرفش شد جرج هم گوشش آسیب دید و تا اخرش بود باهمون. سوالی ک من درباره دست دامبلدور داشتم همیشه چون اسنیپ هم طلسم رو محسور کرده بود نمیشد دست رو قطع کرد که دیگ انتشارش ادامه پیدا نکنه؟! امید گفت چرا بهمون کمک نمیکنند شاید واکسن کرونا رو جادوگرها ساختن از کجا معلوم؟! دیدن داریم منقرض میشیم گفتن کمک شون کنیم حالا😂 ولی من نمیتونم ب ی بیماری خاصی فک کنم برای دنیای جادویی ک براش میذاشتم.چون هر مدل بیماری هست توش.شاید اگه من بودم ی پاندمی ایجاد میکردم تو دنیای جادویی که ی مدتی باهاش درگیر بودن و تلفات زیاد میدادن.جالب میشد.همین دیگ فعلا تابعد❤