ما را سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من ، از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم در اینجا سخنانی که بنظرم ارزش دارند از جناب استاد مصطفی ملکیان شنیده شوند و باقی بمانند و بر روی آنها تفکر شوند را بارگزاری میکنم. بارگزاری گفتگوها صرفا جهت عرضه افکار و بیان نظرات گوناگون است و نه تایید آنها. ضمنا مسیولیت کامنتها و صحبتها نیز برعهده اینجانب نیست. از همراهان خوب کانال هم تقاضا دارم اگر کانال را مفید یافتند به دوستان خود معرفی کنند و با کامنت های خود این کانال را با نظرات خود غنا ببخشند. مراد ملکیان از انسان معنوی، کسی است که به سه ایدهیِ فوقالذکر قائل باشد. «این معنویت را کسانی از راه عرفان حاصل میکنند، کسانی از راه تشرع به دین و شریعت خاصی، و کسانی از راههای دیگری که راههای سکولارتری است.»آنچه اهمیت دارد قائلبودن به سه ایدهیِ بالا است. وقتی معنویت و عقلانیت، یعنی معنویت با این سه شقی که ذکر شد و عقلانیت با آن دو شقی که ذکر شد؛ در کسی جمع شود، آن بخشی از زندگی آرمانی را که بهدستآوردنش در اختیار او است حاصل میکند.
نباید به بهانه صلح قاطعیت را از انسان گرفت وگرنه وسواس و سردرگم و بیمار می شود باید به فراخور فهم حقیقت در دسترس عموم باشد نیاز به تلون فلسفی و خرد گرایی برای همین است که انسانها قاطعیت داشته باشند و در مقابل آزاد اندیشی که پشتوانه خرد گرایی دارد تسلیم باشند تا با صلح زندگی کنند
اقای ملکان مصاحبه شما رو دیدم واقعا شرم بر شما همفکران رفقایتان تیشه به ریشه اعتقادات مردم می زنند و ادعای باطل بودن منجی را میکنند شما هم منتخب ۲۰ میلیون ایرانی را تهمت می زنید واقعا الان خجالت نمی کشید از اون شهید😢
دقیقا جناب عالی قراردادهای اجتماعی را رد می کنی و وحدت وجود را واجب در صورتی که قرارداداجتماعی روبنایی است در خور فهم عامه که به سمت وحدت وجود جهت دارد
عقیده نه عقیده وقتی صادقانه باشد انعکاس هویت است اما شخصیت می تواند با هویت دو تا باشد و همچنین عقیده از سر سیاست می تواند با هویت دوتا باشد اینجا درس فلسفی نمی دهد حتی حدیث و منقول هم نیست بازی کردن و سفسطه گریست در جهت مصلحت رژیم حاکم
وقتی بین دانش و خدا دوگانگی یافتی خدا دیگر خرد نیست بلکه مصلحتی است که از ظن خود به او توسل می جویی اما تحقیق خدا و نسبتش با اخلاق که تحقق خدا بوده هنوز روشش پا بر جاست آنوقت در تحقیق به استحکام خرد خدا می رسی می ماند روش غایی و دور از دسترس بردن خدا که اینبار همه را با قرارداد اجتماعی در مسیر خردگرایی قرار می دهد زیرا وجدان نه مصلحت می پذیرد نه مصالحه
از ظن من ادراک کل هستی گسستن از قالب ذهنی خود است و یک پله بالا رفتن و باز گسستن از قالب ذهنی و یک پله دیگر بالا رفتن ...یعنی هردم کشتن هویت ومدتی بی قرار شدن و دوباره از سر ضرورت شکل می گیرد تا در انتها در خرد شکل بگیرد
ایدءولوژی گفتگو پذیر نیست مخصوصا همذات پنداران با آن ذوب در آن هستند هویت را طرف باید خود خواسته به آتش بکشد که با هویت خود راحت است و مشکل ندارد. اگر تمارض به علاقه می کنی من چیزی بنویسم که نیاز به علاقه کسی ندارم من برای خودم می نویسم اگر می خواهی با دید ایدءولوژیک نقد کنی که من دید ایدءولوژیک را رد می کنم پس نقدت هم ارزش نخواهد داشت
با اینکه طرفدار اقبال لاهوری نیستم او را تخطئه نمی کنم و این شعرش را خیلی دوست دارم فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور/خودگری خود نگری خودشکنی پیدا شد کلا شعر میلاد آدم اقبال جاودانه است
اصلا رمز رهایی بخشش خود و دیگران است و نکته ای که تازه دریافته ام در نبود آدمیت حال را هم رها کردن و پناه بردن به حقیقت است یعنی عطای این جهان را به لقای آن بخشیدن و این به معنی زهد به صورت انتخاب نیست بلکه پناهنده شدن به زهد از سر ضرورت است
خدا یک مفهوم عاطفی بخردانه عالمانه و... محدود به ماده نیست ولی با زهد دریافت نمی شود بلکه با مجرد کردن عناصر ذهن در خوبترین حالت ظاهر می شود سلبی نیست ایجابی است اگر خواستی بالاتر از خرد عامه قرارش دهی بهش ایمان داشته باش مصادره جنس خودت نکن مال همه انسانهاست
نمی توان گفت گالیله اخلاقی نبود زیرا ضرورتهای اخلاق با علم قابل تغییر است اما در تحقیق اخلاق بودن آیا سقراط و حلاج کاملا در تحقیق اخلاق بودند ؟! این افلاطون بود که از سقراط یک اسطوره اخلاقی ساخت و سقراط هم انسان اخلاقی بود اما احتمالا فرق بین اخلاق و فلسفه عملی را نمی دانست که این پاسخی است که من هم مدعی دانستن آن نیستم
چطور مجبور میشیم عقربرو میکشیم ولی ترجیحتون اینه که انسانرو نباید کشت؟ تا جایی که امکان هست باید از جان اون predator دفاع کرد چه حیوان چه انسان. درد اینروزای فلسفه اینه که بیشتر تمرکز رو نجات انسان هست و خود انسان و نه هستی در معنای کل. کمی دلسرد شدم از این کامنت ملکیان.
معنا دادن به رنج مثل کار کردن با معنی می ماند کار زحمت دارد اما نتیجه اش شیرین است دومی و سومی هم همین اولی است خودشناسی کار در جهت شناخت حقیقت است رنج نکشیدن دیگران هم کار اخلاقی است
حقیقی ترین معنی در زندگی خانواده است ما اخلاق را هم در خدمت حریم خانواده می خوایم و پیشرفت ارزش احترام به ارزشهای زوجین است اخلاق اینگونه متولد شد و ارزش اینگونه تکامل یافت
اخلاق در ایدءو لوژی نمی گنجد زیرا باید با معلومات خلایق و حقیقتی که دارند همراه شد پس ارائه حقیقت تنها به وجدان اخلاقی شده در آخر راه است و این یعنی آزاد اندیشی نه دایره تنگ ایدءولوژی