اگه جای تو بودم میرفتم یک آدم گردن کلفت را پولش میدادم و همه چیز را براش توضیح میدادم و به شوهرت میگفتی منم دوست دارم چادور بدازم سر تو و. به اون گردن کلفته میگفتی هر وقت چادور انداخت سر خودش میری همچی ور می تپونی تو کونش که نسلش بیاد جلو روش او دیگه گوه میخورد راس پدرش که همچین کاری کنه
ولی نگهبان گفت کار یه روز ودو روز یا مربوط به ان روز خاص نبوده خودت گفتی که ش َوهرم مردپر میلی بوده وشوهر او مثل ماست بوده هزاران از این مورد اس ت تآ زه گفتی که برایش تو ماشین غذا م ی. اورده ت هروز م یوم و ه خونتونپس این جور وقتها دیگه تصمیم مگیرند که شماهممتوجه بشید اینها بًسرم امده که. ،،می گویم هََشدار اینکه ایجور ر زنها دست بردار نیستند ایجور مردا چند زن می خواهند. زن خودشونو هم می خواند برای زندگیشان الان این مرگ مجازات سنگین دار در
عاشق صداتم سلامت باشی الهی نمیدونم چرا بعضیها افکار خودشونو اعتقادات خودشونو بزور میخوان تحمیل کنن ودلشونم خوشه که مومنن بابا زندگی دیگران حریم داره واینکه بعضی ادمد هیچوقت برای دل خودشون زندگی نمیکنن همش میگن مردم بابا به مردم چه حالم از این کلمه بهم میخوره از بچگز تو سرماهم همینو کردن ولی من دیه چندین سال فقط کا ر خودمو انجام میدم مردم مهم نیستن یه بار بدنیا امدیم ویه بارم حی زندگی داریم ❤❤❤
عزیزم خیلی درد ناو بود از دست دادن پیمان ولی شک نکن خدا بچه ای که بهت داده خواست غم از دست دادن پیمان رو برات کمرنگ کنه خدا صبرت بده اما وقتی پسرت مدرسه بره انقدر سر گرم اون میشی که غم شوهرت کم میشه وبزرگ شدنش رو میبینی لذت میبری از قد کشیدنش قصه نخور میدونم خیلی درد ناکه اما هر کسی یه عمری داره درست تو جونی این اتفاق افتاد وهیچ لذتی نبردی اما فقط به پسرت فکر کن الهی داغشو نبینی واز موفقیتهاش لذت ببری امین ❤❤❤❤🌸🌺🌹🍁
آره داستانتون واقعا زیبا و شنیدنی البته که اون صدای بسیار زیبا شماست که شنیدنیتر میکنه داستانو خلاصه که بی صبرانــــــــــــــه منتظر ادامه داستانتون نشستم ✓پایدار و سالم وخوش و خـــــــــــرم 😅
از نظر من شاید به شوهرش صدمه بزنه اما به توخیر چون خودش ازتوخواسته بود که بیایی همسر شوهرش بیواحتمال داره بچه راحتی بوزه ببره برای خودش نگه داره ولی همیشه احتیاط شرط عقل من یک پسر دارم اما سرپیری زمانی که من یائسه شود شوهرم گفت من یه بچه ی دیگه میخوام ورفت ازدواج مجدد کرد قبلش بهش گفت مردمان یک پسر داریم مجردها اونو سروسامان بدیم برامون نوه میاره ولی اون دیگه گوشش نمیشنید ورفت ازدخار های عرب خوزستان گرفت باز هم قبل عقد به دختره التماس کردم همسر شوهرم نشوگفت من نشوم یکی دیگر میشود گفتم دختر توشوهرمیخولهی من برای تویک پسری که بهت بخوره میارم ازدواج کنم گفت من عاشق علی رضاشدم دیگر نمیتوانم دوریش را تحمل کنموباز همسر شوهرم بئستلاه علی رضا شد ودیگر رضا بالون زندگی کرد وبچه دارنمیشد خیلی دوا درمان کرددکتراگفتن سلامت هردوهستید چون من خیلی قلب شکسته بود از خدا خواسته بودم شکمش پر بغلش همیشه خالی بمان تا اینکه شوهرم هربارکه به خانه ی ما میآمد از افسردگی اون زن تعریف میکرد پیش خداخودم شرمندمیشدم واز خدای ایشون یک فرزند سلم ولی ناسالح خواستم وبعاز یک هفته وقتی تودلم لرزید به رضاگفتم همسرت حلملس گفت نه دوماه گذشت گفت امیره حاملست گفتم خداروشکراما من دیگرتحملم از دیدن این مرد کم شده بودوایقدربهانه گرفتم تا سر از پدرش خواست خانه ای کتوش زندگی میکردیم رابفروشد وسهم مادر تمام و کمال از پدرش گرفت ومن نیز به پسرم دادم که بنام خودش یک واحد آپارتمان بخردوخریدوبعد بهخاطر مشکلاتی که پدرش ب وجودآورده بود پسر جوان سی ساله ام عصبی وپرخاشکزخیلی زیادی شدهوبعضی ازموقعهای حتی مرا کتک میزند من لحاظ زیبای نسبأ بد نیستم برعکس همسر جدیدش
سلام آبجی نه مقصرمرگ مادرت نیستی مادرت چوب سنگدلی خودش روخوردهمینکه باعشقت ازدواج کردی خیلی خوبه انشاالله که خوشبخت و عاقبت بخیر بشین نگران نباش خدابزرگه توکلت بخداباشه من درکت میکنم چون منم تقریباً مشکلاتی مثل توروداشتم من خانم هستم میتونی روی من مثل یک خواهر حساب کنی