Тёмный

بحث جان و تَن در اندیشه مولانا،آیا تئوری میتواند پدید آمدن آگاهی را تبیین کند؟از زبان عبدالکریم سروش 

Aram Nobarinia
Подписаться 8 тыс.
Просмотров 19 тыс.
50% 1

فایل صوتی :
drive.google.com/file/d/0B-I-...
--------------------------------------------------------------------
بحث روح و بدن به لحاظ فلسفی یک قاره بزرگ است که وارد شدن در آن همان و سرگردان شدن در آن همان چون از گذشته های دور از عصر مرحوم افلاطون و ارسطو گرفته الی زمان حال این قصه محل کلام بوده و بحث های بسیار برانگیخته.
همچنین در ادیان که انگشت بر قصه روح و جان و نفس نهاده شده و عموم متدینین و پیروان ادیان اعتقادی به این مقوله دارند و آدمی را مولف و مرکب از دو عنصر میدانند.
...
کلود برنارد شاید اولین فیزیولوژیست فرانسوی بود که گفت من تا روح را در زیر چاقوی جراحی خود نبینم آنرا قبول نمی کنم و این جمله به صورت یک شعار ناتورالیستی باقی ماند که چگونه یک نفر که دیدگاه های طبیعت گرا و مادی دارد به اندیشه های فلسفی و عقلی قانع و راضی نیست و به دنبال همان ابزاری که اعصاب را می یابد و معده را میبیند یا گردش خون را میبیند با همان بتواند روح را در وجود آدمی کشف کند.
...
شاید اولین بار در یونان قدیم افلاطون و ارسطو هر دو این معنا را تئوریزه کردند. مخصوصا نزد افلاطون آدمی روح دارد روحی که پس از بدن هم باقی میماند. شما به نوشته های افلاطون که پاره ای از آنها سخنان سقراط است و پاره ای هم سخنان خود افلاطون است قصه جان و قصه بقاء روح کاملا مطرح است.
ارسطو البته فلسفه استدلالی تری دارد و حکیمان مسلمان پیش از آنکه پیرو افلاطون باشند پیرو ارسطو بودند.
...
یک نکته را من در اینجا روشن کنم و آن اینکه در پاره ای از نوشته های جدید من دیده ام که میگویند اعتقاد به روح نزد گذشتگان به سبب این بود که بسیاری از رفتارهای آدمی را چون نمی توانستند تحلیل بکنند به یک عنصر مجهول به نام روح نسبت میدادند، مثلا ادراک و یا احساس ، دیدن و خیال کردن و فکر کردن و حافظه را. در حالی که اینطور نیست.
از ارسطو بگیرید تا فیلسوفان مسلمان مثل ابن سینا تمام اینها را دارای منشا و عامل مادی میدانستند و ابن سینا رسما معتقد است که فکر ما حافظه ما ادراک ما احساس ما همه متکی بر منابع مادی است. تنها چیزی را که مستثنی میکردند قوه تعقل آدمی بود همان چیزی که فارغ بین آدمی و حیوانات است. چیزی که گاهی به آن نطق میگفتند یا ادراک کلیات میگفتند و یا نامهای دیگری بر او مینهادند.
...
در گذشتگان مسئله ای بود که آیا مرکز ادراک مغز است یا قلب؟
بسیاری به طرف این میرفتند که قلب است کمتر قائل به مغز و دماغ بودند. مولانا از معدود کسانی است که این مرکز را مغز میداند. بارها و بارها در مثنوی اشاره میکند:
چونک مغز من ز عقل و هش تهیست
پس گناه من درین تخلیط چیست
نه گناه اوراست که عقلم ببرد
عقل جملهٔ عاقلان پیشش بمرد
بارها کلمه مغز را به عنوان مرکز ادراکات بکار میبرد. در حالی که شما مثلا در حافظ میبینید همه جا کلمه قلب است و این عجیب نیست برای اینکه فیلسوفان هم همین فکر را میکردند برای اینکه ظواهر آموزه های دینی هم همین را میگفت شما اگر به قرآن مراجعه بکنید ما کلمه مغر و دماغ نداریم اما کلمه قلب داریم در قرآن و آنرا معرفی میکند که مرکز ادراک است.
...
پاره ای آدمیان نه همه یک روح دیگری دارند که آن همان نفس ناطقه است و آن روحی است که میماند ولی خیلی از آدمیان روحی که باقی بماند را ندارند در حقیقت یعنی بعد از مرگ از بین میروند و چیزی از آنها باقی نمی ماند. و لذا بنابر تعلیمات عارفان و برخی فیلسوفان همه مردم محشور هم نمی شوند و معاد هم ندارند و از آنها بازخواست هم نمی شود و از میان میروند.
...
مولانا میگوید چون ماهیت جان عبارتست از دانایی و آگاهی هر که او آگاه تر باجان تر است و هر که داناتر است جان بیشتری دارد. به این معنی که ما در طول زندگی مان جانمان رشد میکند و جاندارتر میشویم درست شبیه بدن که رشد میکند.
...
به عقیده مولانا آدمی یک موجود دو طبقه است. طبقه اول همان موجود فیزیولوژی ما و احتیاجات و نیازهای خود را دارد مثل همسر ، غذا ، مسکن و غیره و طبقه دوم همان طبقه جان و روح ماست که سوار بر طبقه اول است. و گاهی هم مولوی تعبیر روح ما سوار بر مرکب که همان جسم ما است.
...
جان گشاده سوی بالا بال ها
تن زده اندر زمین چنگال ها
یک جا و یک روز عاقبت سوار باید از مرکب پیاده شود اگر پیاده نشود آنرا پیاده خواهند کرد اما اگر خودش پیاده شود خوشبخت و سعادتمند خواهد شد.
زین کند نفرین حکیم خوش سخن
بر سواری کو فرو ناید ز تن
...
آدمی اول حریص نان بود
زان که قوت نان ستون جان بود
چون بنادر گشت مستغنی ز نان
عاشق نامست و مدح شاعران
وقتی که از این حاجات اولیه بپرداخت سپس نوبت حاجات ثانیه و لطیف تر میرسد که شما از هنر و شعر و سینما و ... لذت میبرید به موسیقی گوش میدهید سراغ عرفان و حکمت و فلسفه و .. میروید.
...
از دید مولانا آن چیزی که مناسبی دارد با روح یا ماهیت روح است یکی آگاهی است و دیگری ارزشهای والای آدمی است. اتفاقا هر دو اینها امروز هدر فلسفه جدید محل بحث است که :
آیا تئوری های ایدئولوژیک و فیزیولوژیک و حتی تکاملی ما میتوانند پدید آمدن آگاهی و ارزش را تبیین بکنند؟ بخوبی نمی توان پیش بینی کرد که کی این مسئله حل میشود.
دو چیز آدمی دارد یکی آگاهی و دیگری ارزشها و اخلاق و فهم نیک و بد که مبتنی است بر قصه اختیار که آدمی را از دیگر حیوانات متمایز میکند.
از نظر مولانا اگر ما بتوانیم بقیه امور را از طریق طبیعی تفسیر کنیم و سامان بدهیم، بعید است که بتوانیم آگاهی و ارزش و اخلاق و اختیار را یک تبیین مقنع و مکفی برای آن داشته باشیم.
...
---------------------------------------------------------------------
منبع :
مدرسه مولانا جلال الدین School of Rumi
شــرح مثنــوی - دفتــر نخسـت - جلسه دهم
عبدالکریم سروش

Опубликовано:

 

1 окт 2017

Поделиться:

Ссылка:

Скачать:

Готовим ссылку...

Добавить в:

Мой плейлист
Посмотреть позже
Комментарии : 8   
@CyrustheGreat_
@CyrustheGreat_ 3 года назад
واقعا خدا امثال شمارو استاد زیاد کنه واقعا نعمت و برکت هستین واسه دنیا و انسان ها همیشه دعاگویی عمر شریفتان هستم
@shaaparakr.d.8436
@shaaparakr.d.8436 3 года назад
👏👏🙏🏻💙
@user-qb7uu5qo3h
@user-qb7uu5qo3h 3 года назад
سلام انسان موجودی ناشناخته تاحالا کسی نیامده که انسان رابطور کامل شناخته باشد.......هیچ کس...
@fereydoonfazilat8708
@fereydoonfazilat8708 6 лет назад
جناب آقای دکتر سروش! ضمن سلام و ارادت، تبیین شما از وحی الهی و شگفتی آفرینی های (=معجزات) پیغمبران با ادعاهای خود پیغمبران همخوانی ندارد. خود آنان این امور را محصول رحمت خداوندی می دانند. ضمنا من بنده هر چه پیش می روم به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم بشر کشاورز چوپان کار هزاره های گذشته چگونه می توانسته مفهوم وحی را کشف کند. کشف مفهوم سخن گفتن خداوند با انسان محدود جاهل کشفی مردمی ساخت نمیتواند باشد.
Далее
АНТИГЕЛИК. МАКСИМАЛКА УАЗИКА
00:40
How many pencils can hold me up?
00:40
Просмотров 8 млн