_داستان آموزنده _نیکی کن و در دجله انداز_آموزنده های جالب کاکابابه 

27:43

و‌تمام دار و‌ندار زندگانی را از دست دادم زیرا مشکلات زیادی با رژیم وقت داشتم و به ملکت بیگانه مهاجر با اولادهایم‌مهاجرشدم و برای پیدا کردن یک لقمه نان‌حق‌و‌حلال به یکی‌ار دفتر هارفتم خلاصه کس را دیدم‌که‌نو‌به چوکی نشته بود و‌در زمان شهید داود خان وقتیکه بهمرا سویسی ها به هوتل انتر کانتینتل کابل میرفتم برای ما دروازه موتر را باز میکرد خلاصه کرده ناشناس بود و‌خود را کم کرده بو‌د بسیار زیاد جگرخون بودم. ای کاش همه انسانان مانند شما محترم نیکسیر صاحب و‌محترم ماماابراهیم جان و‌دختری دلسوزام اسرا جان کرده شناس و قدر دادن باشند. باید اتسان در روزهای‌خوب رندگانی مست نشوه و‌در روزهای بد سست نشود.❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤