Тёмный

داستان طوطی اصفهان : داستان پرنده ای که زمین را نجات داد - اثر فردریش فلد 

deep stories
Подписаться 61 тыс.
Просмотров 18 тыс.
50% 1

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: creativecommon...
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصل این داستان به زبان آلمانی است. این داستان برای نخستین بار توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1371 با ترجمه¬ی جعفر ابراهیمی به فارسی چاپ شده است. مترجم بر اساس متن انگلیسی و آلمانی نام¬هایی ایرانی نزدیک به نام¬های نسخه¬ی اصلی را انتخاب کرده است
طوطی اصفهان
فردریش فِلد
1
گِرماییل
کمال، تاجر فرش اصفهانی به همراه همسرش، نامی، در یک روز گرم تابستانی در کالسکه¬شان نشسته بودند تا از شهر بیرون بزنند و به تپه¬های سرسبز اطراف اصفهان بروند و گردشی کنند. کمال شلاقش را بالای سر اسب¬ها می¬چرخاند و سوت می¬زد.
نامی روی صندلی داخل کالسکه خوابش برده بود. وقتی چرخهای بزرگ کالسکه در چاله چوله¬های جاه می¬افتاد نامی ناگهان از خواب می¬پرید. برای آنکه گرد و خاک به چشمش نرود روبنده¬ای روی صورتش انداخته بود. وقتی می¬خواست روبنده¬اش را درست کند ناخودآگاه دستش به گوشهایش می¬خورد و متوجه می¬شود گوشواره¬ی سمت راست سر جایش است اما از گوشواره¬ی سمت چپ خبری نیست. نامی تمام گالسکه را گشت اما خبری از گوشواره نبود. سپس به سرعت آستین کمال را کشید و گفت گوشواره¬¬ام که یادگار مادرم بود، گم شده است.
کمال دهانه¬ی اسبها را کشید، کمی غرولند کرد و سپس از کالسکه پایین پرید و به همراه نامی شروع به جستجو کردند. تمام سوراخ سنبه¬های کالسکه و تمام اطراف را گشتند اما اثری از گوشواره نبود. ناگهان نامی چیزی به فکرش رسید و گفت: «کمال، صبر کن! فکر کنم بدانم کجا افتاده است. کمی پس از آنکه از اصفهان بیرون آمدیم از روی پلی کنار یک خانه¬ی روستایی گذشتیم. آنجا صدایی عجیب شنیدم. شبیه صدای یک پرنده. همانجا سرم را چرخاندم. فکر کنم آنجا افتاده باشد.»
آن¬ها به جایی که نامی گفته بود، رفتند و شروع به جستجو کردند. روی زمین، لابلای برگ¬ها، اینجا و انجا هر چه گشتند اثری از گوشواره نبود. در همین حین مردی که در حال خروج از خانه¬ی روستایی بود متوجه شد آ¬ن¬ها مشغول جستجو هستند و پرسید: دنبال چیزی می¬گردید؟ می¬توانم کمکتان کنم؟
کمال ماجرا را برای او توضیح می¬دهد. مرد گفت: الان دخترم نگار را صدا می¬کنم تا به کمکتان بیاید. چشمهای او مثل چشم¬های عقاب است. حتما گوشواره را پیدا می¬کند. سپس مرد نگار را صدا زد. نگار که دختری هفت هشت ساله بود از خانه بیرون می¬آید. مرد به کمال گفت: نام من داود است این هم دخترم نگار است. این مزرعه¬ی کوچک هم مال من است. ما کمکتان می¬کنیم گردنبند را پیدا کنید. کمال هم به نگار گفت: اگر گردنبند را پیدا کنی جایزه می¬گیری.
چهار نفری شروع به جستجو می¬کنند که ناگهان نگار چشمش به گوشواره افتادو بقیه را نیز خبردار کرد. گوشواره به شاخه¬ی درختی گیر کرده بود. کمال با خوشحالی گوشواره را از شاخه برداشت و آن را به نامی داد. نامی که ذوق کرده و خوشحال بود، پرسید این صدای عجیب از کجاست؟ صدای چه کسی¬ست؟
صدا تکرار کرد: صدای چه کسی¬ست؟
داود توضیح داد:« این صدای طوطی¬مان است که نامش گِرماییل است.» سپس نگار برای آن¬ها گفت که گرماییل مثل یک آدم حرف می¬زند.» نامی دلش می¬خواست طوطی را ببیند. داود هم با مهربانی از آن¬ها دعوت کرد به خانه¬اش بروند و گفت: «ما کشاورزان فقیری هستیم، به اندازه¬ی خوردن کمی شیر مهمان ما باشید. گرماییل هم سرتان را گرم می¬کند.»
هرچند کمال دلش می¬خواست راهشان را ادامه دهند و حوصله¬ی وقت تلف کردن نداشت اما به خاطر نامی دعوت مرد را پذیرفت. کمال و نامی وقتی وارد خانه شدند و گرماییل را دیدند که مثل یک انسان حرف می¬زند از داود پرسیدند: ماجرای این طوطی چیست؟ داود هم برای آن¬ها شرح می¬دهد:
یک روز من و نگار روی زمین¬های نزدیک رودخانه کار می¬کردیم. گرماییل هم که خیلی به ما عادت دارد روی یک شاخه نشسته بود. ما مشغول کار بودیم که گرماییل جیغ کشان به طرف ما آمد. معلوم بود چیز عجیبی دیده و می¬خواست توجه ما را جلب کند. من و نگار هم به دنبالش رفتیم ببینیم چه خبر است. وقتی به رودخانه رسیدیم دیدیم پیرمردی در آب افتاده و کمک می¬خواهد. پیرمرد سپیدموی را که دست و پایش هم زخمی شده بود به سختی از رودخانه بیرون آوردیم، زخم¬هایش را بستیم، لباس¬هایش را خشک کردیم و به او دادیم و چون نمی¬توانست راه برود یک هفته در خانه¬ی ما ماند. وقتی حالش خوب شد و می¬خواست برود گفت چون شما جان من را نجات دادید می¬خواهم به شما پاداشی بدهم. پیرمرد که نامش منصور بود گفت نجات دهنده¬ی واقعی من گرماییل بوده است. او مثل یک انسان به من کمک کرده است پس باید مثل یک انسان هم بتواند حرف بزند. او کاری کرد که گرماییل بتواند حرف بزند. وقتی منصور از خانه¬ی ما رفت گفت اگر روزی باز به کمکم احتیاج داشتید بازخواهم گشت.
کمال و نامی از شنیدن این داستان مبهوت شده بودند. کمال فکری کرد و به داود گفت: «این طوطی را می¬فروشید؟» سپس کیسه¬ی پولش را از جیبش بیرون آورد و گفت:«من حاضرم سه سکه¬ی طلا بابت این طوطی به شما بدهم.»
داود از این پیشنهاد کمال خوشحال شد اما نگار دلش نمی¬خواست طوطی را بفروشند فریاد زد:«پدر، نباید گرماییل را بفروشید.» داود در جواب گفت:«این پ

Опубликовано:

 

3 окт 2024

Поделиться:

Ссылка:

Скачать:

Готовим ссылку...

Добавить в:

Мой плейлист
Посмотреть позже
Комментарии : 77   
@امپراطوریایران-ك3ن
@امپراطوریایران-ك3ن 3 месяца назад
درود بی کران خدمت شما...داستان مفید و آموزنده ای بود کمال تشکر 💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@asasafg7643
@asasafg7643 8 месяцев назад
قصه‌های هزار یک شب نمیزاری خیلی خوب بود ❤
@Farid.Chami.1380
@Farid.Chami.1380 8 месяцев назад
درود بر آرمان عزیز و تیم خوب دیپ استوریز لطفاً شاهنامه را ادامه بدید و احتمالاً تمامی دوستان با نظر من در مورد این که اول شاهنامه رو به پایان برسانیم و بعد دیگر داستان ها رو موافق هستند
@MahanAbbasi-fp3cf
@MahanAbbasi-fp3cf 8 месяцев назад
درود فراوان بر شما آقای حافظی و دوستانتان . اگر در توانتان است قسمت جدید شاهنامه را بگویید
@shayannejad.m
@shayannejad.m 8 месяцев назад
جناب آقای حافظی، لطفا ادامه شاهنامه را اپلود کنید ،
@ir6plans60
@ir6plans60 8 месяцев назад
Moafegham
@همایونفرخ
@همایونفرخ 8 месяцев назад
هاوللو،ماهم
@ninaslk9573
@ninaslk9573 8 месяцев назад
داستان زیبا و آموزنده ای بود.... ممنون از لطفتون و کانال خیلی خوبتون...🙏🙏🙏💖💖💖🌹🌹
@jawad8193
@jawad8193 8 месяцев назад
شاهنامه فردوسی را تکمیل کنید لطفاً 😊 مثلاً قسمت های برزوی دهقان جا مانده
@ممهر-ث1د
@ممهر-ث1د 8 месяцев назад
شاهنامه و داستان باهم جذابند
@ممهر-ث1د
@ممهر-ث1د 8 месяцев назад
شاهنامه و داستان باهم جذابند
@GhzlLl-y7h
@GhzlLl-y7h 8 месяцев назад
عالی میشه از این نوع داستان و حکایتها بیشتر بزارید🥹
@shivaomrani
@shivaomrani 8 месяцев назад
با سلام بر شما داستانهای قدیمی علاوه بر سادگی جذاب و گیرایی عجیبی دارند که گویی در دنیای جادویی زندگی میکنید و به هر طرف که نگاه میکنید در پی کشف اسرار عجیب هستید که زندگی را متحول و خوش میکند که بی دغدغه زندگی کنید.
@dr.ahmadaliamirirad1000
@dr.ahmadaliamirirad1000 8 месяцев назад
عالی.اگر برنامه های شما به مردم یادبدن حرفهاشونو بزنن ما دیگه به اتفاقاتی که قراربعدا سرمون بیاد فکرنمیکنم.تشکراز اگاهی و حقیقت گویی وراستی
@bahmangholizadeh
@bahmangholizadeh 8 месяцев назад
تعجب کردم چطور نویسنده‌ی آلمانی از طوطی اصفهان گفته که نوشته‌ی آخر ویدئو رو دیدم👌 درود برشما خیلی جالب بود سپاس❤❤❤👍👍✌
@amirmohamadtafazoli
@amirmohamadtafazoli 8 месяцев назад
عالي بود 👌🏼
@MahnazSurodi
@MahnazSurodi Месяц назад
دست وپنجه اتون درد نکنه چقدر زیبا ودلنشین بیان میکنید..با اینکه سنی ازمن گذشته ولی با اشتیاق گوش میدم.😂
@user-lg4hl1hx6
@user-lg4hl1hx6 8 месяцев назад
لطفا باز از هزار و یک شب بزارید
@shivaomrani
@shivaomrani 8 месяцев назад
با تشکر از شما جناب حافظی از داستانهای ادبی یوهان فون گوته هم لطفا بگذارید که طرفداران خود را دارد.
@maryamghafoorian9597
@maryamghafoorian9597 8 месяцев назад
ممنون آرمان عزیز 🌹 قلب ایرانم مملو از خشم است و فقط برای جنگ و آزادی وطن می تپد 🌹
@sadgh_kordeh
@sadgh_kordeh 8 месяцев назад
مثل همیشه بسیارعالی❤❤
@MehrnoshFarhadi-tl6gl
@MehrnoshFarhadi-tl6gl 8 месяцев назад
ممنون❤❤❤❤❤❤
@ممهر-ث1د
@ممهر-ث1د 8 месяцев назад
پاینده ایران و ایرانی ❤❤❤❤❤
@نسیمبرازنده
@نسیمبرازنده 4 месяца назад
تشکر
@asiatv-ye7te
@asiatv-ye7te 8 месяцев назад
واقعا شما گرامیان نجات دهنده صنعت کتاب ایران هستید
@vahidhassanvand3200
@vahidhassanvand3200 8 месяцев назад
لطفا کتاب سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز رو هم برامون روایت کنین🍃💌🍃 سپاس از کارای عاالیتون❤❤
@RoyaAlipour-hm1he
@RoyaAlipour-hm1he 8 месяцев назад
👌احسنت
@ras.raso42
@ras.raso42 8 месяцев назад
بینهایت زیبا و جذاب و شنیدنی بود،،🌺❤
@justinnikkhah-bj9fr
@justinnikkhah-bj9fr 8 месяцев назад
Thank you
@mehrdadtarahomi8420
@mehrdadtarahomi8420 6 месяцев назад
Danke schön
@Firdus211
@Firdus211 8 месяцев назад
چی درسی نهفته بود تشکر استاد گرامی ❤
@بهروزداموغ
@بهروزداموغ 8 месяцев назад
اقا ارمان عزیز منتظر شاهنامه هستیم
@omidomid3357
@omidomid3357 8 месяцев назад
فوق العاده بود سپاس
@mahnazsalimimoghadam1744
@mahnazsalimimoghadam1744 2 месяца назад
درود بر شما، امان از طمع
@dr.ahmadaliamirirad1000
@dr.ahmadaliamirirad1000 8 месяцев назад
سپاس که عجم رابه حرف زدن آگاه کردی
@sinarostami5135
@sinarostami5135 8 месяцев назад
زیبا بود ❤ خسته نباشید 🙏🏻
@mustafakhairzada.bel21
@mustafakhairzada.bel21 8 месяцев назад
dasti tan dart nakone
@AymAfshin
@AymAfshin 8 месяцев назад
دوست دارم❤️
@Cinma_srial
@Cinma_srial 8 месяцев назад
شاهنامه رو لطفا ادامه دهید
@shayannejad.m
@shayannejad.m 8 месяцев назад
درود استاد حافظی، خسته نباشید ❤❤
@Dastan.shabestan
@Dastan.shabestan 8 месяцев назад
عالی بود همکار عزیزم✅⚘🤍
@ممهر-ث1د
@ممهر-ث1د 8 месяцев назад
درود بر شما ❤❤❤❤
@helen.karimi4400
@helen.karimi4400 8 месяцев назад
درود بشما
@mamadsadghiie7770
@mamadsadghiie7770 8 месяцев назад
عالی بود❤❤❤
@smm1193
@smm1193 8 месяцев назад
Mrc..ok
@mahdi70465
@mahdi70465 8 месяцев назад
Excellent
@Nirvana-467
@Nirvana-467 8 месяцев назад
عالی، دستتون درد نکنه😍😍
@dr.ahmadaliamirirad1000
@dr.ahmadaliamirirad1000 8 месяцев назад
تشکر ازاینکه عجم را به حرف زدن آشناکردی
@justinnikkhah-bj9fr
@justinnikkhah-bj9fr 8 месяцев назад
داستان قشنگی بود
@Pooyadorri
@Pooyadorri 8 месяцев назад
دمت گررررم❤
@RoyaAlipour-hm1he
@RoyaAlipour-hm1he 8 месяцев назад
🌷👏
@babak6647
@babak6647 5 месяцев назад
🙏🏻👍🏼🌹
@farzadcivilengineer3865
@farzadcivilengineer3865 6 месяцев назад
❤👍like
@hamidrezaghazvini5113
@hamidrezaghazvini5113 8 месяцев назад
سلام . داستان بسیار جالبی بود . ولی این اتفاق فقط و فقط یک داستان ِ. چون طوطی حتی برای ایران نیست تا برسه به اصفهان . طوطی در اصل یک پرنده ایه که سوقات هندوستان.
@soheyla7299
@soheyla7299 6 месяцев назад
❤❤❤
@aiobabdi1790
@aiobabdi1790 8 месяцев назад
❤❤❤
@zeinabmoradian4535
@zeinabmoradian4535 8 месяцев назад
❤❤❤
@alimadadi7220
@alimadadi7220 8 месяцев назад
Like 👍
@omidr1772
@omidr1772 8 месяцев назад
@MohammadrezaMehrani4895-st5oe
@MohammadrezaMehrani4895-st5oe 8 месяцев назад
🎉❤🎉عشق🎉❤🎉
@afarinmahdiani90
@afarinmahdiani90 8 месяцев назад
Like 🎉❤
@hosseinomidi7464
@hosseinomidi7464 8 месяцев назад
Good❤❤
@kardokmobile2332
@kardokmobile2332 8 месяцев назад
با عرض احترام و خسته نباشید سه سال هست به ما قول دادید داستان کوردی (مم و زین ) رو پخش کنید ، همه جور داستانی پخش کردید از هر جایی به جز داستان (مم و زین) میشه بفرمایید چرا از این داستان های که پخش می کنید خیلی زیباتر و قشنگ تره از شنا شامی و بسیار دلخورم احساس میکنم با کوردها مشکل دارید.
@pegahzarandi
@pegahzarandi 8 месяцев назад
سلام اقای‌ارمان من مخاطب شما هستم و بهتون افرین میگم و یک نقد هم از شما دارم شما زحمت کشیدین و کار عالی رو به مخاطب دادین اما اگه داستان شاهنامه را درست توضیح میدادین دیگه صد در صد بی عیب بود مثال میزنم متوجه بشین وقتی جناب حکیم فردوسی بزرگ از ذهاک نام میبره که دوتا مار بر روی شانه های ذهاک رشد میکنن و مغز جوان رو باید بخورن‌ منظور جناب فردوسی اینکه غرور و تکبر و بی‌خردی و نادانی قاتل انسان هست مخصوص جوانها کاش اینو واسه مخاطب توضیح میدادین یک مثال دیگه وقتی حضرت خضر‌ با اسکندر همراه میشه واسه اینکه از اب رودخانه بخورن و جاودانه بشن منظور جناب فردوسی اینکه کسی که راه و رسم نیک و صلح‌ طلبی و خردمندی رو پیش بگیره جاودانه خواهد شد و اسکندر چون طمع داشت و خون ریخته بود نتونست با خضر همراه بشه و از او جدا شد ببخش که نقد کردم چون بعضی‌ مخاطب شما متوجه نمیشن که جناب فردوسی بزرگ از جادو و جاودانگی و خیلی مثالهایی که در شاهنامه گفته منظور داشته وگر نه جناب فردوسی حکیم بسیار باهوش و خردمند بوده که بخواد از جادو حرف بزنه .
@danielledelpiero
@danielledelpiero 8 месяцев назад
❤❤❤
@FM20348
@FM20348 8 месяцев назад
🔥درود بر شما بزرگواران درگاه دیپ پادکست❤
@khashayarariayi2912
@khashayarariayi2912 8 месяцев назад
این کمال که شاه اسماعیل بود، اون یارو کشاورزه که شوالیه بود، 😅😂🎉درود بر شرفتان
@zagrosghobadi7236
@zagrosghobadi7236 8 месяцев назад
🙏🙏🙏💕💕💕
@behzadparsa
@behzadparsa 8 месяцев назад
💚🤍❤️
@shivaghanizadeh4356
@shivaghanizadeh4356 8 месяцев назад
این درس عبرت بود برای طمع کاران😂
@majidnabimehr1085
@majidnabimehr1085 8 месяцев назад
ببخشید راستی درسته داستان رئال نیست اما شرح نویسنده در جایی که گوشواره پیدا میشه که ذکر میکنه رو شاخه ی درختی گیر کرده زیادی یجوریه...،چی بگم والا شاید میخواد به مخاطب مطلبی رو برسونه 😂 جسارت من ببخشید ولی برام اینجای داستان زیادی یجوری بود باید میگفتم 🙏
@mohammadhosseinmorowvat2408
@mohammadhosseinmorowvat2408 8 месяцев назад
سلام، فکر کنم طوطی گوشوارو برداشته گذاشته روی درخت
@majidnabimehr1085
@majidnabimehr1085 8 месяцев назад
@@mohammadhosseinmorowvat2408 سلام،من اینطور فکر نمیکنم با فرمولی که نویسنده از خودش نشون داده تو نوشتن داستان اگه روایتش اینی که شما می فرمایید بود حتما بهش اشاره میکرد چون خود این موضوع جز یکی از اِلمان های مهم اینه داستان بود 🙏
@majidnabimehr1085
@majidnabimehr1085 8 месяцев назад
آقا آرمان خسته نباشید ولی داستان قوی و جذابی نبود برای کانتنت چنلتون این همه داستان خوب و گوش نواز تر برای تولید هست البته شما صاحب اختیارید در کل خیلی معمولی بود وجود شما در پلتفرم یوتوب نعمته من تو اپ کست باکسم دنبالتون میکنم خیلی وقت کم کار شدین امیدوارم مثل گذشته شروع کنید برای ساختن پادکست های بیوگرافی شخصیت های بزرگ تاریخ و وقایع مهمی که ثبت شدن ❤️👍
@talktokourosh
@talktokourosh 8 месяцев назад
متاسفانه لول کار شما هم داره نزول میکنه. سندروم ایرانی!!
Далее
Iran launches wave of missiles at Israel
00:43
Просмотров 1,4 млн