داستان واقعی آذر ، قسمت دوم ، پادکست و ولاگ فارسی 

با عرض سلام و ادب و احترام به نرگس جان و تک تک همراهان محترم نرگس جان حقیقتا من گاها سعادت پیدا کرده ام و موفق شده ام که کامنت همراهان عزیز رو بخونم‌ امروز که فرصت دست داد و تونستم کامنت ها رو‌ بخونم به موردی بر خوردم که یکی از همراهان گله مند بود ترجیحا تصمیم گرفتم کامنتی اختصاصی در این رابطه بذارم اولا این که همه واقفیم وقتی افراد در موقعیت های خاص که قرار میگیرن ،طبعا زیر سوال میرن ، واین امریست کاملا اجتناب ناپذیر. اما این زیر سوال رفتن ، شایسته است که با رعایت اصول اخلاقی و از راه صحیحش باشه همه ی ما آگاهیم که افشا کردن راز وامور زندگی دیگران کار پسندیده ای نیست یا به قول این همراه ،حرام است اما چند نکته ی مهم در اینجا مطرح هست ۱- نرگس جان با کسب اجازه این وقایع رو در قالب داستان نقل می کنند و این رو علنا با استناد به آدرس و ذکر نام وابستگان شخصیتهای داستان و گفتگوهای صورت گرفته بین نرگس جان و بازماندگان ، در کانال برای ما مخاطبان مطرح کرده اند و اگر جسارتا غیر از این بود قطعا تا الان می بایست یکی از بازماندگان در کانال اعلام حضور و اعتراض میکرد و این امر یعنی مهر تأیید بر نرگس جان عزیز. ۲-وقتی نرگس جان زیر سوال میرن و مطرح میشه که چرا داستان زندگی مردم را افشا می کنی و اگر راست می گویی… سوالی که در ذهن من اومد اینه که آیا موارد فوق☝️ به نظر شما اسمش سؤ ظن نیست؟! صد البته سؤظن است و آیا سؤظن و بدون اطمینان و مدرک ،کسی رو زیر سوال بردن ،حرام نیست ؟! ۳- یه پرانتز هم باز کنیم که اشاره کرده اند اگه ساختگی نباشه… پس اگه ساختگی باشه ،نرگس جان رمان نویس با کار آمدی است و شایسته است تشویق بشه نه مورد اتهام و سرزنش قرار بگیره (البته نرگس جان ببخشین این ☝️رو به عنوان یه فرض در پاسخ به ایشون ، مطرح کردم) ۴-شما که به اصول دینی و اخلاقی معتقد و پایبند هستین چطور به خودتون اجازه میدین و به عبارت دیگه کدوم یک از اصول اخلاق ودینی به شما اجازه ی جسارت کردن و هتک حرمت به دیگران رو داده که به جرأت ، علاقمندان کانال رو بیکار و بیسواد خطاب کرده اید ما که به اصول دینی معتقد هستیم پس از بزرگان و ائمه هم باید درس بگیریم .شما مطلبی از برخورد بزرگان دینی با مردم ‌وحتی با کسانی که مخالفشان بودند ، مطالعه کرده اید؟! در ضمن شما ظاهرا وقت آزاد دارین که تونستین این کانال رو دنبال کنین و مورد نقد و بررسی قرار بدین فکر نمی کنین برای شما به عنوان یک تحصیلکرده ،اتلاف وقت باشه؟! به نظر میرسه از مدرک تحصیلی‌ و هنر تون برای باز کردن یه کانال(اکانت) استفاده بفرمایین ‌و فرصت هم که دارین و قطعا خیلی از افراد میان و از اکانت شما بهره مند میشن و سواد و معلوماتشون ارتقاء پیدا میکنه از همه ی اینها گذشته از نظر خود من این یه کانال آموزشی و تفریحی و سرگرمی است و گروهی با هم همراه شده ایم و لحظاتی شاد رو با هم در این همراهی داریم و چه خوب که در این شرایط خاص زمانی(کرونا و…) به هم انرژی مثبت بدیم و قدر دان کسی باشیم که مسبب این کار است من واقعا چندشب پیش داشتم فکر می کردم که نرگس جان و یا همینطور عزیز بزرگواری چون مادر گرامی شون ‌و خاله جان که هر کدوم مهر اعتباری بر این کانال هستن (علاوه بر وجود ارزشمند خود نرگس جان ) خیلی زحمت متحمل میشن و به واقع نیازمند تایم زیادی است برای هماهنگی و مدیریت کانال . اصلا خوندن کامنت ها و‌پاسخ دادن به آنها به عنوان یک کار ارزشمند ، مستلزم زمان زیادی است لازم به ذکر است که نرگس جان ، ما رو به جمع خانواده و حریم خانه شان مهمان کرده و ما با پدر بزرگوارشون و برادر‌ و همسر گرامی وعمه جان ووو آشنا شده ایم و شایسته است سعی کنیم کلامی که استفاده میکنیم خیلی با تأمل باشه و تلاش کنیم قدر دان باشیم و حامی باشیم اگه به اصول و احکام دین و همچنین اصول اخلاقی و انسانی توجه کنیم در می یابیم که خیلی به زبان و حفاظت از آن و حفظ حریم آن توصیه شده است گذشته از همه ی این صحبتها ، من فکر میکنم اگر زمانی با هر کانالی هم سلیقه نباشم قطعا اون کانال رو دنبال نمی کنم . از بابت طولانی شدن صحبتهام از تک تک شما همراهان عذر خواهی می کنم و تشکر می کنم از اینکه با صبوری مطالعه کردین البته این کامنت من فقط به جهت عرض ادب به نرگس جان ‌‌و خانواده ی محترمشون و دیگر همراهان گرامی بود چون اصولا معتقدم اینگونه کامنت ها بهتره که بی پاسخ بمانند. همگی در پناه امن الهی باشین نرگس جان عزیزم از بابت همه تلاش‌های صادقانه ات و خلاقانه ات سپاسگزارم😘😘😘🌹🌹🌹🙏🙏🙏

با سلام و تشکر از شما نرگس جان این داستان خیلی شباهت به داستان بامداد خدا داره حتی شغل آقا صادق

دوستان عزیزم تا اینجای داستان چطور بوده ؟؟

عاشق این تعریف کردنتم. بسیار عالی اشالله نرگس جون همیشه فعال و پرانرژی هستی خیلی شما دوست دارم از دیدن شما لذت میبرم! چقدر ناز ومهربان و خوب وارام توضییح میدید!

ممنون نرگس جون 💞💕كلى با قصهات سرگرم شدم🥰😘حيف همچين خانواده اى كه اذر به خاطره يك عشق كور كورانه از دست داده

درس عبرت اینه که وقتی خانواده با یه ازدواج مخالفت میکنن در اغلب موارد اون ازدواج، خوب از آب در نمیاد و طرف حسابی پشیمون میشه که چرا حرف خانوادشو گوش نداده اینو تو بیشتر داستانا میشه دید کم پیش میاد خانواده مخالف باشن و اون ازدواج خوب پیش بره

Love the story can’t wait for the next part thank you 🙏❤️❤️❤️

نرگس جون ممنون که زحمت میکشی و مارو سرگرم میکنی با این شیرین بیانی که داستان رو تعریف میکنی امروز هم که وقت بیشتری هم گذاشته بودی تشکر👌👌💝💐💐💐💐💐

سلام نرگس خانم این داستان شباهت عجیبی با داستان بامداد خمار داره به هر حال ممنون

واقعاً درسته كه ميگن (هر آدمى يك زندگيست و هر زندگى يه قصه برخى قصه ها اما به هزار و يك دليل پيچ و تاب و فراز و فروغشان بيشتر و خوانِ ششان ضرورى تر است!) داستان بسيار زيبايى هست. دستتون درد نكنه نرگس جون🙏🙏🥰🥰

مرسی خسته نباشید.خیلی اموزنده بود

سلام عالی مثل همیشه عالی دستت درد نکنه.

ممنون نرگس جوون ❤ از صبحه منتظر قسمت جدید بودم 😍😍

مثل همه داستانهایی که تعریف کردین تا حالا این داستان زندگی هم واقعی و عالیه، در عین حال آموزنده

عزیز دلم بسیار زیبا و آموزنده بود برای جوونها که گول حرف هایی یکی دیگه رو نخورند .👌👌🙏💋💋😘😘👏👏🌺🌺😍😍🌹🌹💚💚🌷🌷🌟🌟🌼🌼

نرگس جون ممنون از داستانهاتون مرسی از شما چقدر شبیه داستان بامداد خمار هست .اونم خیلی داستان ناراحت کننده ای بود.😞

تشکر نرگس جان داستان جالبی هست ممنون 🌹🌹🌹🌹🌹❤😘

سلام نرگس جان مثل همیشه عالی بود 💮💮🌹🌹 اشکم در آمد واقعا داستان زندگی آذر خیلی تلخ هست😞

عشقهای تند و تیز معمولا تو خالی در میاد و به جدایی یا خیانت ختم میشه واقعا آذر با انتخاب اشتباه آینده خودش و تباه کرد.

خیلی عااااااااالی بود خانوم گل وعزیز👏😘❤

بسيار عالي

خیلی عالی بود نرگس خانم 🌹

مرسی عالی بود

چقدر این قسمت قصه اش شبیه قصه بامداد خماره.... ممنون نرگس جان🥰🥰

ممنون از شما نرگس جان کلی لذت میبرم بسیار زیبا تعریف میکنید 🌺

سلام نرگس جونم خسته نباشید عزیزم مثل همیشه فوق العاده زیبا روایت کردید احسنت به شما بهترین ممنونم از زحماتتون و با تشکر فراوان از فرستنده ی این داستان بسیار زیبا و آموزنده 👏👏👏👏👏👏❤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷😘

Dastane Azar khanoum mesle zendegi man boud. Kheyli moteshakeram 💖

عالی بود عزیزم

نرگس جان خسته نباشید بسیار زیبا و دلنشین و آموزنده

دست گلت درد نکنه نرگس جان خیلی قشنگ بود ❤️❤️

سلام نرگس جون ممنونم که از کاروزندگیتون میزنید و برای ما وقت میزارید.😘 خیلی داستان خوبیه حیف دختری که لای پر قو بزرگ شده چه بلایی سرش اومده . خدا به داده اون مادرشوهر تو اون دنیا برسه. که این همه ظلم کرده . درضمن‌گوش کردن به حرف بزرگترها به نفع خودمونه.

همون موقعی که صادق اومد دم در خونه و به داداشای آذر بی احترامی و کتک کاری کرد و گفت آبروتونو میبرم معلوم شد آدم درستی نیست. اما خانواده آذر هم کار درستی نکردند که چنین شرطی برای آذر گذاشتند. وقتی یک مرد بد ببینه دختر کسی رو نداره و خانواده اش طردش کردند بیشتر اون دختر رو اذیت میکنه. خانواده آذر باید در کنار آذر می موندند و اگر می دیدند دخترشون داره اذیتش میکشه کمکش میکردند و طلاقشو میگرفتند. بالاخره همه آدمها گول میخورند و اشتباه میکنند.

تشکر نرگس جان ❣

سپاس

خیلی جالب بود وناراحت کننده بود دلم سوخت برای اذر

Perfect 👍

نرکس جون خیلی داستانهایجالب واموزنده تعریف میکنی تشکر

مرسی نرگس جان خیلی قشنگ بود با بیان گرم و دلنشین شما خسته نباشی امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی در کنار خانواده عزیزت❤❤❤🌷🌷🌷👍👍👍👍👌👌👌

سلام نرگس جان خسته نباشید مهربونم داستانها بسیار زیبا هست ممنون که برای ما وقت میگذاریدانشالله شاد سلامت باشید 🌷🌷💋💋❤❤🙏🏻🙏🏻🙏🏻

نرگس جان خسته نباشی، عالی پیش میری . قسمت حساس داستان برای دفعه بعد موند ، خیلی مشتاق شنیدن بقیه اش هستم. با تشکر

عالیه 👌🏽🤩👌🏽

نرگس جون قشنگم سلام به روی ماهت عزیز دوستداشتنی و مهربونم مثل همیشه فوق العاده تعريف میکنی نرگس قصه گوی شیرین بیانم حرف نداری از صمیم قلب از تمامی محبتهایت و زحماتی که برای ما میکشی سپاسگزارم الاهی که من قربونت برم خدا حفظت کنه مرسی که هستی مهربونترینم دوستت دارم ♥️♥️♥️🧿

مرسی خانم نرگس .این قصه شبیه داستان کتاب بامداد خمار است . و بنظر من پدر آدر اشتباه کرد که قبل از گفتگوی نهایی با آذر می‌بایست آدرس منزل صادق را می‌گرفت و یک بار خودش میرفت میدید و برای بار دوم دخترش را می‌برد و وضعیت زندگی صادق را نشان می‌داد و اصلا می‌توانست دخترش را ببرد اروپا پانسیون تا درسش را بخواند . و جدایی راه بسیار دور به مرور زمان فراموش می‌کرد. مرسی از فرستنده داستان و شما خانم نرگس که وقت می‌گذارید و بیان میکنید .

نرگس جان خیلی این قسمت داستان هیجانی بود، مرسی از بیان زیباتون 🙏🏼🥰💕💕💕

چقدر این داستان قشنگه....و چقدر شما قشنگ تعریف میکنی عزیز دلم.. ممنونم دختر گلم...مرسی

🌺🌺🌺mersi

ممنون نرگس جون خسته نباشی امروزوقت بیشتری گذاشتی🙏🙏🙏❤❤❤❤

عالی

مرسی نازنین

دست گلت درد نکنه نرگس جون داستان جالبی است لایک ۸۵🙏🙏❤️❤️❤️

سلام نرگس جان عالیه این داستان . تقریبا مثل داستان بامداد خمام هست . خیلی شبیه اش هست .

چرا من حس می کنم دارم به رمانِ بامدادِخمار گوش میدم 🤔🤔🤔

خسته نباشی عزیزم، با توجه به اینکه میدونم داستان بر اساس واقعیت هست ولی باورش خیلی سخته عزیزم امیدوارم مثل باقی داستانهاتون پایان خوشی داشته باشه🙏❤🧡💛

Thank you Narges joon,for your time to sharing this interesting story with all of us ,take care of yourself and god bless you and your family my dear.😘💐

خسته نباشی

این قسمت هم خوب بود ممنون که وقتتونو در اختیار ما میزارین

درود برشما نرگس جان ممنون بابت داستانهای واقعی قشنگتون⚘❤⚘❤🙏🙏خیلی زحمت میکشین،سپاسگزارم 🙏🙏❤⚘❤⚘❤⚘❤⚘منهم با مینا خانم موافقم.امیدوارم همچنان درهمه ‌کارهاتون موفق وپیروز باشید 🙏🙏🧿🧿❤⚘❤⚘❤⚘❤⚘❤⚘درضمن این داستان کمی شبیه بامداد خمار هست که البته ده پونزده شایدم بیست سال پیش خوندم .درهرصورت سپاسگزارم 🙏🙏

نرگس جان خیلی خوب داستان تعریف کردی شیرین بیان خدانگهدارت

مرسی خانمی

نرگس جان خیلی شیوا ودلنشین داستان رو باز گو میکنید ممنون عزیزم. من معتقد هستم که اگر خانواده ای پسر خوب ونجیب با یک‌ عشق پاک تو مسیر زندگی دخترشون قرار میگیره به جای مخالفت وترد کردن دختر زیر پروبال پسر رو بگیرن وحمایتشون کنن. نکته دیگه اینکه مرد باید بتونه روابط همسر ومادرش رو مدیریت کنه بیشتر اختلاف عروس ومادر شوهرها بخاطر بیدرایتی مردهاس ربطی به دوران قدیم یاحال نداره. مرد نفش مهمی داره تو ارتباط همسر ومادرش وباید با سیاست نزاره رابطه این دو خراب بشه

ان چیز که جوان در اینه بیند ،پیر در خشت خام بیند، خانواده اذر خانم ،بعد از اون دعوا جلوی خانه ،به درستی تشخیص دادند که صادق که به خودش اجازه داده که مثل طلبکار بیاد جلوی خانه شان دعوا بگیره ،پس نمی تونه کسی باشه که دخترشان رو خوشبخت کنه

وایییییی ☺اخ دو نفر چقدر میتونن از نظر اخلاقی شبیه هم باشن خیلی شبیه مامان من هستید😘😘😘😘😘

👍❤️

mamnon az dastaneton 🥰🥰👌👌

عزیزم در مورد سوالی که پرسیدید که نظرمون رو درباره داستان بگیم ،واقعا عالیه ،دست گلت درد نکنه باور میکنی من صبح ها که از خواب بیدار میشم چون اواخر شب داستان رو گوش میدم همه داستانها فرقی نمیکنه برای مادرم بازگو میکنم،👏👏💞

👍👍👍👍🤗🤗🤗😍😍😍Az Rima

سلام نرکس جان بسیار متاثر کننده بودچرا صادق این قدر تغیر کرد وبیچار آذر چقدر لت خورد

سلام نرگس خانم ممنون از داستانهای قشنگی که تعریف می کنید من یک سوال داشتم من قسمت جدید و چهارم داستان اذر را ندارم باید چه کار کنم

🌷🌷🌷🌷

💕💕💕💕💕💕😭😭😭چه غم انگیز

چه داستان غم انگیزی 😭

عزیزم چه استعداد زیادی در تعریف کردن قصه داری ادم انگار داره فیلم سینمایی میبینه خیلی لذت بخشه گوش دادن به قصه های شما تمام حس داستان در چهره ات و بیا نت هویدا میشه واقعا استعداد خدادادیه موفق باشی عزیزم😗😗😗😗😗😗😗

❤❤❤❤❤

وای خدا چقدر از این ازدواج های پر از شکست و ناکامی زیاده

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

آدم باید تو ازدواج عجله نکنه آدمها زود او روشون نشون میدن خدا لعنت کنه آدمهای بد

نرگس جون عزیزم خسته نباشی بابت این همه زحمت که میکشی والا من یکی تا صبح بیدار میشم اول استودیوهای شمارومیبینم و تو یوتیوپ هم آموزشها و داستانهایتان ولی دلم باز میشه همچنین خانواده تون از جمله مادر و خاله و زن برادرتان همه دنبال میکنم وخیلی هم دوستون دارم وعالی هستین حتی بجه ها هم دیگه فهمیدن چقد دوستون دارن همش میگن مامان نرگس جون و مامان عصمت نگاه میکنه و مطمئن باش هر کس هر چیزی میگه از روی حسادت هس آخه دوست ندارن مجبور که نیستن وبه اونا چه مربوطه ایشالله عزیزم سالم باشید وروز به روز موفق تر باشید .

تا اینجا داستان خوبی بود البته هنوز آخرش رو نمیدونم ولی بنظر من هیچ پدر و مادری حتی وقتی میدونن بچشون اشتباه میکنه نباید در خونه و آغوششون رو روی فرزندشون ببندند وهمیشه اطمینان بدن که اگر رفتی تجربه کردی نشد میتونی برگردی وروی کمک خانوادت حساب کنی تا در صورت اشتباه اول بدون ترس دوباره بر گردنند 🤔🤔

I 🥰 you

سلام نرگس جان عزیز دل . من سر کارم میام داستان های بسیار زیباتون میزارم رو پخش و با شوق به کارم میپردازم و لذت میبرم از صدای و داستان شما . فقط این وسط یه گله کوچولو هم دارم که در داستانهاتون اغلب داستان هاتون مرد ستیز هست و مظلومیت زن یعنی اینکه همش داستانهایی هست که مرد ها خشن بد اخلاق معتاد در کل یک هیولا بالای سر زن ها و این داره به ذهن دختر و شخصیت مردهای خوب ضربه میزنه خواهشا بالانس ها رو رعایت کنید بهتر میشه چون واقعا هر پنج انگشت مثل هم نیست و مردهای شریف و مهربون و...و ...بسیارند که عاشق خانواده زن و زندگی و خودوشون رو فدای اونها میکنند . به هر حال این دوستتون دارم موفق باشید ❤❤❤😘

👍👍🙏🙏👍👍

سلام نرگس خانم خیلی شیوا و قشنگ بیان میکنید یه سوال داستان مادربزرگتون تا قسمت 12 بیشتر نیست قبلا قسمت های بیشتری داشت

سلام نرگس جان !متاسقانه این قسمت مرتب قطع و وصل می‌شد 😞

🧕😘🤲

درود با لایک 007 اریأیی ایرانی‌،

✌🏻✌🏻✌🏻✌🏻✌🏻✌🏻

سلام نرگس جان ، خسته نباشید و بسیار ممنون از داستان‌های اموزنده شما نرگس جان این داستان یک کپی از کتاب بامداد خمار هست . به نظر نمیاد واقعی باشه

سلام داستانش مثل رمان بامداد خمار هستش

بنده خدا مادر وخواهر آقا صادق... گناه داشتن

MERCI ,,,,,,, MERCI ,,,,,,, MERCI ,,,,,,, MERCI ,,,,,,

منمنون نرکس بانو 🌸🌺

Delam rish shod baraye Azar 😭

perfekt ,,,,,,, perfekt ,,,,,,, perfekt ,,,,,,, perfekt ,,,,,,, perfekt ,,,,,,,

نرگس عزیزم به نظر من باید یه درخواست کار برای رادیو قسمت داستان بفرستی چون هم صدای و هم قدرت بیان شما برای برادیو بی نظیره. از طرفی هم این کانال داستانه، سرگرمیه نباید اینقدر جدی بگیرن و گیر های بی خود بدن.

بسیار عالی طیبه خانم مادربزرگ آذر بوده ؟

با سلام و خسته نباشید خدمت شما نرگس خانم عزیز، من چند وقت هست که کانال شمارو دنبال میکنم و از اینکه خیلی خودتون هستین لذت میبرم، یک حس خالصی و راحتی در شما میبینم که حس خوبی. امیدوارم همینطور بمونید و بعضی از کامنتهای منفی روی شما تاثیر نذاره، چون مطمئن باشید هر کاری انجام بدید همیشه طبق معمول یه عده هستن که با همه چی مخالفن. همینطور ساده، خالص و خودتون بمونین. ممنون از برنامه‌ای خوبتون، در ضمن مادر گرامیتون عصمت خانم رو هم خیلی دوست دارم. فقط اگر اجازه بدین نرگس خانم خواستم یه خ ازش داشته باشم. زمانی که داستان تعریف میکنید یه مقدار سر صدا از داخل خونه میاد مثل اشپزخونه، ممنون میشم اگر این اتفاق نیوفته چون خیلی حرفه ای نیست اینکار، امیدوارم جسارت بنده رو ببخشید. بازهم ممنون ازتون، خیلی دوست دارم اگر یک زمان اومدم ایران بتونم شمارو ببینم. اوقات خوبی داشته باشید، قربان شما❤❤❤

خيلى خوبه اشپزى چى شد پس؟ اونم شيير كنيد لطفا

😇🇩🇪👌🤗

امیدوارم شبیه کتاب بامداد خمار اثر خانم فتانه حاج سید جوادی نباشه

با سلام این داستان خیلی شبیه کتاب بامداد خمار هست