دالان وحشت : ورود به جهانی دیگر !!؟ 

دمت گرم گل گفتی

سپاس از شما هم وطنای عزیزم💙👌😘

این ماجرا نمیتونه اتفاق افتاده باشه چون کسی شب قبلش اینطور دچار وحشت و ترس شده باشه و اثرات انگشت را روی دستش دیده بود اول اینکه با دوستاش مطرح میکرد چون مدرک هم داشت و دوم اینکه فردای آنروز تنها جایی در ناکجا آباد قدم نمی‌زد و ترس هنوز در وجودش بود و نمی‌توانست کاملا فراموش کنه. داستان مسخره‌ای بود

هست The Others اسم فیلمی که میگی

@@arashghafari16 احتمالا حق با توئه ،چون من هفت،هشت ،دهسال پیش این فیلم را دیدم و با اسم آلمانی آن بیشتر آشنا هستم.

اون فیلم فوق العاده بود ولی احتمالا متاثر از فیلم حس ششم بود اگر اشتباه نکنم . اونو هم ببینید ‌.

@@arashghafari16 اسم فیلم ( دیگران ) هست. The others

خیلی عالی بودمحترم

درود چرا ادامه شو ننوشتید

@@fahimehhosseini504با سلام خدمت شما.چشم مینویسم اما گفتم مینویسم برای برنامه تا هگه ببینند و بشنوند.اگر بخوام همش رو ابنجا بنویسم که خیلی زیاده وقته بسیاری میخواد.و در ضمن شاید افرادی از خوندن اون همه نوشته هم وقتشون گرفته میشود و هم شاید خوششون نیاد.. اگر خدا کمک کنه مینویسم و ارسال میکنم اگر صلاح دونستند و دیدند بدرد بخوره اون رو حتما پخش میکنند...

به نکته ظریفی اشاره کردی👌👌

عزیزم مگر تنت موووووو داره ؟؟؟؟؟؟

world ofwills آفرین خیلی تابلو بود ساختگیه و نویسنده برا سرگرمی الکی یه چیزی نوشته اونجاش که میگه جای ‌دستاش روی دستم مونده بود قرمز بود تابلو بود دروغ میگه اون از اون بعد اونجاش که میگه اسم مشخصات رو نمیگم بعد اونجاش که میگه رفتم همونجا نمیدونم حوز شکسته بود یه دفعه یه صدایی یه نیرویی اومد فلان از این چرت پرتا گفت اونجاش هم که یه دفعه گفت قبرش رو دیدم نوشته بود میرزا و تمام بدون هیچ ادامه خاصی تمامش کرد داستان پرداز این ماجرا خیلی ناشیانه داستان پردازی کرده بی سر و ته نه از اون حس حال که موقع خوندن کتاب بهش دست داد نه اینکه یه دفعه اون موجود به جهنم دعوتش کرد نه از اون روح های سرگردان که دست و سرش رو مداوا کردند بخدا یقین دارم ساختگی بود یارو هم بلد نبود بنویسه اسکول مشنگ بود

تو دروغ میگویی...

داستان شما چی بود مگه شیدا خانم

@@fahimehhosseini504 : مطمئن هستم که هیچکس باور نخواهد کرد و اونو به فیلمهای هالیوودی ربط میده ...از حفره ای که ناگهان در اتاقی که پنجره اش مشرف به نور شهرداری محل بود ، و یک دفعه و خود به خود آن حفره فرو ریخت ..و نیمه اسکلت جمجمه بهمراه دو استخوان در آن حفره پیدا شد ....تا اینکه نصف شب زنی که لباسهای مادرم را به تن کرده بود و به همان اتاقی اومد که خواهر باردارم درآن خوابیده بود ...از اینکه همیشه سایه سیاه در گوشه ای از خانه به آدم زل زده بود و تا اینکه نگاهش میکردی ، بلافاصله محو میشد ...از اینکه نصف شب موهای سر آدم را میکشید و ناخنهای تیزش کف پا را میخاراند و یا انگشت شست پای آدم را گاز میگرفت .....از اینکه اسم آدم را بیخ گوش آدم به نجوا میخواند ...از اینکه نصف شب ، همزمان شیر دستشویی باز میشد ..این را میبستیم ، شیر دوش حمام باز میشد ...آن را میبیستیم ..صدای چرخ خیاطی میامد ..اونم در اتاقی که درش ققل بود ....نصف شب درب خانه یا زنگ تلفن را بصدا در میاورد ..از اینکه همیشه گربه سیاه بزرگی در تاریکی شب در داخل خانه پرسه میزد ( خانه ای که در و پنجره آن تماما بسته بود ) ..و صبح روی دیوار همسایه مینشست و با چشمان زرد وبیروحش به آدم خیره میشد که مو به تن آدم سیخ میشد ..و گربه های دیگه به محض دیدن این گربه سیاه ، بلافاصله پا به فرار میگذاشتند ...از اینکه پدرم ، مقداری مرغ و خروس و جوجه خریده بودولی با آمدن و حضور این موجود بیشرم پلید و خبیث ، آنهایی که آنقدر رام و نازنین بودند ، حال آنقدر هار شدند که همدیگه را به قصد کشت میزدند ...دایی ام این مسائل را قبول نداشت ..از تهران به خانه ما اومد ..بهش این مطلب را گفتیم ..او خیلی خندید ..ولی دو شب بعد بلایی به سر دایی ام آورد که دایی ام قسم خورد تا زمانیکه در این خانه هستید ، هرگز به خونه شما نمیام ..و اینکه بالاخره دستی پشمالویی نصف شب ، از پشت گردن پدرم به یکطرف و دست دیگری به زیر زانوهای پدرم گذاشته بود که اونو به حالت نشسته در رختخوابش میخواست بنشاند که پدرم قسمش داده بود که دارم خفه میشم ...ترا به هر مذهبی داری ولم کن ..از اینکه یک شب به قیافه شوهر زن همسایه مون در آمده بود ..شوهری که در ماموریت کرمان بود و زنش 3 ساعت قبل از طریق تلفن با او صحبت کرده بود ...این موجود خبیث به همه اهالی محل ما سر زده بود و همگان از وجود منحوس وپلیدش خبر داشتند .و نصف شبی که یکی دیگر از اهالی محل ما ، با جیغ وفریاد در حیاط خونه اش داد میزدو از خونه بیرون زد و تا صبح حاضر نشد به خونه بره و نهایتا خونه را برای همیشه ترک کرد ..چون میگفت .. غرق خواب بوده که صدای نفسهای کسی را شنیده ..اما کسی در اتاق نبود ..بعد موجودی که انگار با دو چشم قرمز در گوشه ای از اتاق به او خیره شده بود .....و خیلی خیلی خیلی ماجراها ..که قسمتهای ترسناکش را نمیگم ...چون هرگز باور نمیکنید ...خب حق هم دارید ...چون تجربه اش را نداشتید و امیدوارم که هیچکس در زندگی اش چنین تجربه شومی را به همراه نداشته باشه ....بخدا ..بشرفم قسم ...مدیون شما و مدیون خدا باشم ..و بخاک پدر ومادرم قسم ...اینها وهم یا قصه سرایی نیست ...هنوزم احساس میکنم که این موجود بیشرف بیوجدان ، تمام زندگی ام را نابود کرد ...ببخشید ..خیلی خیلی زیاد نوشتم ...خدا لعنتش کنه ...البته اگر خدایی وجود داشته باشه که حق ما را از آن ملعون بگیره ....اگر هم که نیست ...که دیگه نباشه ...همان بهتر ... ...

shaida javid شما تو کدوم شهر زندگی می‌کنین ، من برای جنگیری و یا دور کردن ارواح یا هر چیز ماورای طبیعی دیگه اعلام آمادگی می‌کنم ، شوخی نمی‌کنم ، حاضرم با هزینه شخصی بیام و شما و کل محلتون را راحت کنم

@@shaidajavid6804 خیلی جالب و ترسناک بود من کاملا حرف های شما رو باور میکنم چون برای خودم و خانوادم اتفاق افتاده خداوند همه ی ما رو از شر شیاطین و جن نجات بده،🌹

معمولا خدا یه نعمت به بندش میده تا هوا برش نداره و تجربه ثابت کرده اونایی که صداشون خوبه قیافشون درب و داغونه مثل مرحوم مرتضی پاشایی 😄

داستانی ک گفتی واقعی هم باشه همیشه نام بسم الله الرحمن الرحیم بگوجن باشه هرچی باشه محو میشه ترس داشتی سه بار سوره توحید یا چار سوره با قل شروع میشوند بگو بعدشم این داستانی ک میگی تو عالم رویا هم مثل فیلم تلقین یه لایه بری تو خواب بازم سخته باورش کنی بهر حال بقول دوستمون صدات برای داستان تعریف کردن خوبه چرا راجبع اهل بیت و تشیع و احادیث نمیگی

درسته اما این گوینده نمیخواد بفهمه نام مقدس پارس پرژیا پرژین نامی تاریخی و باستانی است

Fars na parsi ke arabaye nejadsusmar ru ma gozashtan

تنها کامنتی که قابل تامله و اینکه این داستان واقعی نیست! تو شمال یکسال به یکجا دست نزن جنگل در میاد! چطور رو قبرها خزه و درخچه در نیومده بوده؟ چطور قبرها سالم بوده اصلا چطور هنوز قبرستان قابل روئیته وقتی خونه هاشون اون وضع را داشته