راز جنایت های وحشتناک با جزئیات ترسناک و حیرت آور | پرونده جنایی ایرانی
ساعت ۷ صبه روزه ۴ مرداده ساله ۸۸
زنه جوونی به اسمه هانیه با پلیسه ۱۱۰ تماس گرفتو گفت
شوهرمو کشتم زودتر بیاین جنازشو ببرین
بلافاصله بعده پایانه این تماس
نزدیکترین واحده گشتی که مربوط به محله ی پیروزیه تهران بود خودشو به آدرسه اعلام شده رسوند
وقتی مامورایه پلیس پا تویه محله جنایت گذاشتن
با صحنه ی به شدت دلخراشی روبرو شدن
زنه جوون به طرزه وحشیانه ای شوهره خودشو تویه خواب سلاخی کرده بود
هانیه ی ۱۸ ساله تویه همون محله جنایت بازداشت شدو موضوعه این جنایته هولناک به بازپرسه جناییه تهران اعلام شد
طولی نکشید که اکیپه جنایی به محله جنایت رسیدنو تحقیقات شروع شد
پزشکه تیمه جنایی اعلام کرد
۴ ضربه ی عمیق به قفسه ی سینه ی این مرد خورده و بعدش گلوش بریده شده
جسد بعده عکس برداری با دستوره بازپرس به پزشکیه قانونی منتقل شد
بعده اینکار بازپرس به سراغه هانیه ک تویه محله جنایت حضور داشت رفت
هانیه میگفت
شوهرم آدمه کثیفی بود
حقش بود بمیره
باید زودتر از اینا میکشتمش
با این گفته ها و اعترافایه اولیه
هانیه ام به اداره ی آگاهی منتقل شد
تا علته دقیقه این جنایته هولناک مشخص بشه
محله قتلم توسطه مامورایه قضایی پلمپ شد تا هیچ ورودی خروجی به این خونه نباشه و صحنه ی جنایت به هم نریزه
هانیه پشته میزه بازجویی قرار گرفتو شروع به اعتراف کرد
هانیه میگفت
من توو یکی از روستاهایه کوچیکه اطرافه تهران متولد شدمو زندگی میکردم
به غیر از خودم ۳ تا برادره دیگ دارم که خیلی باهام اختلافه سنی نداشتن
پدرو مادرم هردوشون روزا سره زمین کار میکردن
۲تا از برادرامم که سنشون بیشتر بود معمولا همراهشون میرفتنو روزا کمکه پدرو مادرم بودن
۱۴ سالم شده بود که حس میکردم برادرم که ۲ سال ازم بزرگتره بهم نظر داره
چندین بار وقتی خواب بودیم حس میکردم بدنمو لمس میکنه
ولی میترسیدم به کسی حرفی بزنم
بلخره یه روز ظهر که توی خونه خواب بودم
برادرم به زور بهم تجاوز کرد
خیلی بهش التماس کردم ولی هیچ فایده ای نداشت
اصلا تویه حاله خودش نبود
بعده تجاوز وقتی گریه هامو دید شروع کرد ازم معذرت خواهی کردن
ولی وقتی تهدیدش کردم که به مامانو بابا میگم گفت
اگه به کسی حرفی بزنی میگم تو خودت خواستی
با این حرفش دیگه راهی نداشتم
مجبور بودم سکوت کنم که آبروم نره
با خودم فک کردم وقتی محمود برادرم دید من چقد اذیت شدم
دیگه دست به این کار نمیزنه
ولی در کماله ناباوری
سه روز بعد دوباره وقتی مامانو بابام نبودن اومد سراغمو باز کارشو تکرار کرد
به هیشکی نمیتونستم بگم که برادرم داره چه بلایی سرم میاره
اون موقع سنم کم بودو میترسیدم مامانو بابام واقعا فک کنن تقصیره خودم بوده
واسه همین تنها راهه خلاصی ازین وضعیتو تویه فرار از خونه میدیدم
وسایلمو جمع کردم تکو تنها فرار کردم اومدم تهران
وقتی رسیدم تهران هیچ جایی نداشتم برم
تویه خیابونا واسه خودم چرخ میزدم
نه پولی داشتم نه جای خوابی
واسه همین برایه خواب رفت تویی یکی از پارکایه جنوبه تهران
اونجا با چنتا دختره دیگه مثله خودم دوست شدمو چن شبو تویه پارک خوابیدم
تا اینکه تویه همین پارک با پسری ۲۶ ساله ای به اسمه وحید دوست شدم
خیلی زود با وحید صمیمی شدمو تمامه مشکلاته زندگیمو بهش گفتم
اونم وقتی شنید خیلی باهام ابرازه همدردی کرد
حتی واسم جایه خواب جور کردو چن روزیو رفتم توویه تعمیرگاهه یکی از دوستاش شب خوابیدم
چن روز بعد از شروعه دوستیمون
عقده موقته وحید شدم
وحید بهم میگفت هیچ اعتیادی نداره و فقط سیگار میکشه
ولی چن روز بعده عقد وقتی یه خونه اجاره کرد ومتوجه شدم بهم دروغ گفته و به کراک اعتیاد داره
هیچ راهی نداشتم
فقط دلم خوش بود که وحید رفتارش باهام خیلی خوبه
هرچی زمان میگذشت تازه مییفهمیدم وحید چجور آدمیه
چون خیلی زود فهمیدم وحید خرجه زندگیو از پوله مواد فروشی در میاره
حتی بعضی وقتا با دوستاش شبا میرفت دزدی از ماشینا
زندگیمون همینجوری ادامه داشتو مجبور بودم با این شرایط کنار بیام
چون هیچ راهی نداشتم
بعده گذشته ۱ سال از شروعه زندگیمون
حس میکردم وحید خیلی عصبی شده
اصلا اخلاقو رفتاراش دیگه دسته خودش نبودو مدام دادو بیداد میکرد
تا اینکه یه روز بهم گفت به تلافیه اینکه چن وقتیه عصبی بودم باهات
میخوام ببرمت باغ یکی از دوستام تویه لواسون
منم خوشحالو شاد باهاش همراه شدم
وقتی رسیدیم اونجا و چن ساعتی باهم بودیم
وحید برایه خریدنه وسایله شام از خونه رفت بیرون
ولی به محضه خروجش از باغ
چنتا از دوستاش که از قبلم میشناختمون وارده باغ شدن
خیلی ترسیده بودم
میخواستم جیغو داد کنم که با چاقو تهدیدم کردن
اصلا راهی نداشتم میخواستم به وحید زنگ بزنم که دوستاش گوشیمو گرفتنو گفتن
شوهرت خودش مارو فرستاده اینجا
۷۰۰ هزار تومنم ازمون پول گرفته که امشبمونو با تو باشیم
دنیا یه باره دیگه رو سرم خراب شد
راهی نداشتم نه میتونستم مقاومت کنم نه راه فراری داشتم
مجبور بودم به این رابطه تن بدم
دوستایه وحید ۳ نفری تا صب بهم تجاوز کردن
وقتی رفتن
وحید اومد تویه خونه
ازم معذرت خواهی کردو گفت به خاطره مشکلایه مالی مجبور به این کار شده
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔴 لینک سابسکرایب:
/ @jenayigram
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن: • من فقط بهشون تذکر دادم...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم: • مادر و ناپدریم خواهرمو...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران: • پرونده جنایی تنها قاتل...
📽️خفاش شب: • پرونده جنایی خفاش شب غ...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
: • بهم گفت دیگه شوهرتو نم...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل
30 сен 2024