Тёмный

سودا ،داستانی زیبا از واقعیت هایی از زندگی زنان و مردان ..نویسنده  

کتاب صوتی ،آوای سارای    /   Avaye Saray
Просмотров 57
50% 1

گفتم:"مسعود خان، چرا ساغر رو کشتی؟"
تا اینو گفتم رنگ از صورتش پرید و گفت :"چی داری میگی؟چرت نگو!ساغر مگه مرده؟"
گفتم :"خودتو به اون راه نزن، من خودم دیدمت "
معلوم بود فکرشم نمی کرد که اینطوری گیر بیفته ،خنده ی وحشتناکی کرد وگفت :"خل شدی!من چند وقته ساغر رو ندیدم "
دیگه داشت اعصابمو خراب می کرد.با عصبانیت گفتم:"یا حرف میزنی یا زنگ میزنم ۱۱۰،بیان ببرنت"
وقتی عصبانیتم رو دید دستاش رو بالای سرش برد و گفت :"باشه،باشه،اینجا که نمیتونیم حرف بزنیم ،بیا بریم داخل ماشینم "
با سرعت رانندگی می کرد. بهش گفتم :"یه جا توقف کن، که حرف بزنیم!"
مثل مست ها ماشین می روند،گفت:" از کجا فهمیدی که من ساغر رو کشتم ؟ کسی اونجا نبود!"
راست می گفت ! من ندیده بودمش ،سودا دیده بود..
گفتم :"من ندیدم ،سودا دیده بود"
گفت:"سودا؟ سودا کیه؟"
چی می گفتم ؟من خودم هنوز سودا رو نمی شناختم !
گفت:"خواستی یه دستی بزنی؟دختر باهوشی هستی،باشه بهت می گم ،ساغر مدتها بود که از،من فاصله گرفته بودو طلاق می خواست، اگه طلاقش می دادم مهریه اش تقسیم مالم بود. یکبار همه زندگیم رو گرفته بود ،پارسال که با اون زنه رابطه گرفتم .برای اینکه آبرومو نبره همه اموالم رو به نامش زدم .موند همین آپارتمان و یک مغازه .اگه طلاقش می دادم این مالم باید باهاش نصف می کردم .متوجه شده بودم با پسری کم سن وسال دوست شده و خرج و مخارجش رو میده، باهم قرار گذاشته بودند برن خارج .ساغر می خواست کل مالش رو بفروشه بده به پسره .دنبال فرصت می گشتم تا جفتشون رو یک جا پیدا کنم .اون روز وقتی می خواستم بیام خونه ،پسره رو جلوی در خونه دیدم .دیگه نفهمیدم چی شد ،آره من کشتمش ،چون همه زندگیم رو نابود کرده بودو می خواست با معشوقش از ایران بره...پسرم هم در جریان بود...خوب حالا فهمیدی !"
همینطور به وقاحتش متعجب مانده بودم ،گفتم:"خوب میتونستی شکایت بدی، کار ساغر اخاذی بوده، چرا کشتیش؟"
از تهران خارج شدو تو جاده ساوه افتادیم ،اطراف هم بیابان ..با وحشت گفتم :"اینجا چی کار می کنی؟:
گفت:"فکر کردی میزارم بری که منو لو بدی؟من فردا پرواز دارم به ترکیه !میخوای منو بدبخت کنی؟!
شوک شدم ،یعنی می خواد چیکار کنه ،میخواد منم بکشه !؟
سریع فرمون ماشین رو گرفتم و به طرف چپ جاده پیچوندم ..که ماشین یا چپ کنه یا تصادف که مبادا تو فرعی های جاده بپیچه و منو بکشه..
یهو به خودم اومدم ..سر کوچه بودم ..مسعود هم نبود..رفته بود ماشین رو سر کوچه بیاره. نفس راحتی کشیدم ...اگه سوار ماشینش می شدم ...چه اتفاقی می افتاد؟؟
زنگ زدم به پلیسِ پرونده ساغر که به پیام شمارشو داده بود ،اگه خبری شد بهشون زنگ بزنیم ..خوبه اون روز از پیام، شمارشو گرفتم. آدرس رو بهشون دادم و گفتم، شوهر ساغر رو پیدا کردم ..
#book
#voice_book
#novel
#iranian_novel
#short_story
#داستان
#داستان_صوتی
#رمان
#داستان_کوتاه
#عشق
#داستان_عشقی
#ایلا_دنیز
#کتاب_باز
#کتاب_صوتی
#اوای_سارا
#آوای_کتاب
لطفا از کانال با عضو شدن و لایکتون حمایت کنید
#داستا_یوسکی

Опубликовано:

 

16 окт 2024

Поделиться:

Ссылка:

Скачать:

Готовим ссылку...

Добавить в:

Мой плейлист
Посмотреть позже
Комментарии    
Далее
Слушали бы такое на повторе?
01:00
Собираю Маню к осени ✨
00:48
Просмотров 976 тыс.
НИКИТА ПОДСТАВИЛ ДЖОНИ 😡
01:00
Просмотров 468 тыс.
کلیپ انگیزشی-روانشناسی
36:15
Просмотров 6 тыс.
Слушали бы такое на повторе?
01:00