دكتر دينانى عريز من سعادت زيارت شما رو نداشتم چون خارج أز ايران زندگى ميكنم وبه لطف يوتيوب شما شدين اولين استاد محترم من و منو ذره ذره با خودم آشنا كردين. خداوند عمر طولانى و با عزت به شما عنايت كند كهً مثل من هايى از درسهاى شما استفاده كنند. با سپاس فراوان
Aghaye dinani, mamnunam ke shoma wojood darid. Mamnunam ke shoma hastid . Donyaye manra komplett moratab kardid shoma. Man ferdosie,.... hamye in ketabharo Ba shoma taze fahmidam. Man dar alman hastam wa khahesh mikonam ejaze bedid ma birun az iran hamishe betaeasote RU-vid az shoma feiz bebarim. Shoma ostade man hastid wa besiar dustetun daram. ❤️
استاد دینانی ضمن صحبت از فیلسوفان گریان و خندان، به فرانتس کافکا بهعنوان فیلسوفی گریان (بدبین) و کتابش «مسخ» اشاره میفرمایند و بعد در شرح کتاب «مسخ» داستان سیزیف (از اساطیر یونان باستان) را بازگو میکنند. لازم به توضیح است که: اولاً، کافکا فیلسوف نیست، بلکه ادیب (اهل ادبیات) است. ثانیاً، ماجرای کتاب مسخ تبدیل یک انسان به یک حشره (سوسک) است، نه داستان بالا بردن سنگی گران بهطور متواتر. آن داستانِ بالا بردن سنگ از ته یک درّه تا بالای کوه و قل خوردن سنگ به ته درّه و تکرار بالا بردن تا آخر عمر (یعنی یک کار بیمعنی، بیهوده و عبث) بهعنوان عقوبت خدایان برای انسان، به سیزیف مربوط میشود که داستانش را آلبر کامو (فیلسوف و نویسندهی اگزیستانسیالیست فرانسوی) روزآمد کرده است. این جابجایی کافکا با آلبر کامو از جانب استاد بزرگوار دینانی اشتباه غیرعمد است، نه از این بابت که ایشان ــ خدای ناکرده ــ از موضوع و فلاسفهی مغربزمین غافلاند.
نمی دونم چرا باید آدم چنین سخنان پرمغزی رو بشنوه و به گوش جانش نیوش نکنه، اگه خوشتون نمیاد چرا نگاه می کنید و بعد امتیاز منفی میدید آخه! متاسفم برای این شلختگی فکری بعضی افراد.
afarin sara jan. man hamishe az youtube ustad Dinani ro donbal mikonam ham dar afghanistan ke bodam alanam ke dar englisam.. aslan madrese va dansihgahe... please upload more !
در دقیقه 21:00 در مورد سکوت خداوند که فرمودند در جایی ندیده و نشینیده اند. سعدی فرماید: پردهٔ ناموس بندهگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد. این همان سکوت است.
قافيه و مغلطه را گو همه سيلاب ببر پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا اي خمشي مغز مني پرده آن نغز مني کمتر فضل خمشي کش نبود خوف و رجا بر ده ويران نبود عشر زمين کوچ و قلان مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا تا که خرابم نکند کي دهد آن گنج به من تا که به سيلم ندهد کي کشدم بحر عطا مرد سخن را چه خبر از خمشي همچو شکر خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا