دمتون گرم. يكى قطره باران ز ابرى چكيد، خجل شد چو پهناى دريا بديد. كه جائى كه درياست من كيستم؟ گر او هست حقا كه من نيستم. چو خود را به چشم حقارت بديد صدف در كنارش به جان پروريد. سپهرش به جائى رسانيد كار، كه شد نامور لؤلؤ شاهوار. “بلندى از آن يافت كو پست شد، در نيستى كوفت تا هست شد.” سعدى. سعدى
آرام بودن در يك صومعه و مسجد كاري است بس آسان. اما اين آرامش مرده است. بايد بتوانيم هنر آرام بودن را در ميان پريشان احوالي بياموزيم، و در آن موقع سكوتمان حقيقي، معتبر و زنده خواهد بود و زندگي به ماجرايي بزرگ تبديل مي شود. خدا تنها از آرامشي زنده به ديدارمان مي آيد. پس در دنيا باش و از دنيا مباش. در دنيا زندگي كن اما نگذار دنيا در تو رخنه كند. حركت كن از دنيا بگذر اما از آن تاثير نپذير. اين كار شدني است و با وقوع اين معجزه طعم سر مستي را خواهي چشيد. اوشو
درک "هستی" از طریق تجربه شهودی -(نه به معنای عرفانی و دینی)-و تجربه زیستی ممکن می شود به عبارتی،ما هستی را زندگی می کنیم. اما درک و شناخت هستنده ها از طریق عقل و فهم،یا حس و تجربه تحصیل می شود
بہ جای مفہومِ ھستی بگذاریم مفہوم "مادّہ" را۔ صورتِ مسئلہ چہ میشہ؟ آیا ما می توانیم حقیقتِ مادّہ را بہ کلی بفہمیم و درک کنیم؟ درحالیکہ جسمِ خودم مادی است۔ یعنی مادہ ھزاران جلوہ دارد باز ھم بہ طور کلی قابلِ رویت نیست۔
دکتر لاریجانی نگذاشت صحبت منعقد بشه...داشتند می گفتند با هستی می تونیم باشیم درحالی که جزئی از هستی هم هستیم،(به وسیله عقل)به همین ترتیب با ماده هم می تونیم باشیم به وسیله عقل(همین یکی از برهانهای عقل گرایی بر ضد تجربه گرایی است)پس می تونیم حقیقت هستی وماده هر دو را بفهمیم...به قسمتهای دیگه معرفت مراجعه کنید