t.me/beytfarsi گزيده اشعار ايران و جهان را در کانال تلگرام ما بخوانید
نگاهت میكنم خاموش و، خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان چشم است و، چشم از دل نشان دارد
چه خواهشها در اين خاموشی گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد
بيا تا آنچه از دل میرسد، بر ديده بنشانيم
زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زيان دارد
چو هم پرواز خورشيدی، مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد
اَلا ای آتشين پيكر، بر آی از خاك و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهی اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِ بیزمان دارد
ببين داسِ بلا ای دل، مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و، قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايی ها
بيا از بانگِ نی بشنو، كه شرحی خون فشان دارد
دهانِ سايه ميبندند و، باز از عشوهی عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد
Song by: Appeasing The Chief - Max Richter
30 сен 2024