همسایه میگه یه زن با شوهرم توی خونه من بوده(۲) 

درود بر شما ❤❤❤❤ سپاسگزارم

سپاسگزارم رها جان بخاطر انتخاب این اثر واجرای بسیار زیبایی که داری.❤❤❤❤🙏🙏👍👍

❤❤❤❤❤❤❤❤❤خیلی عالی بود تشکر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام عزيزم ممنون عالى بود مثل هميش دلنشين زيبا هستيد ❤❤❤

خیلی ممنونم بسیار دلنشین به تصویر میکشید این رمان رو به خصوص کامنت هایی که در بینابین رمان می‌گوید خیلی دوست دارم 🌸🌸🌸

❤ ❤ ❤

سلام رها نازنینم خسته نباشی

ممنون رها جان برای خواهش بسیار زیباتون . دوستدار شما بهار هستم از هلند

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

❤❤❤❤❤❤❤❤

❤

🌹🌹❤🌹🌹

با سلام ممنونم که خلاصه قسمت قبلی را خلاصه میگویید ،داستان زیبایی انتخاب کردید،ممنونم در ضمن دخترم اسمم فریبا است! ولی من ۴۸ ساله امریکا هستم و بخاطر اینکه اینجا نمیتونستن اسمم را تلفظ کنند ،به ریبا تغییر دادم 😊

عزيزم خسته نباشيد به نظر من خيلى زن ضعيفى بوده و گداى محبت بوده مادرى كه فقط به فكر خودش بوده و به جاى اينكه به زندگى دخترش كمك كنه خودكشى كرده اصلا جاى حرف نداره ممنون از لحن زيبا و زحمت فراوان 🥰🥰

هیچ کس ارزش اینو نداره که بخاطرش بخای خودتو بکشی

شوهر من بعد از ۲۵سال زندگی مشترک بهم خیانت کرد. وقتی این موضوع رو شنیدم شوکه شدم، مریض شدم کارم به بیمارستان کشید، اون موقع پسر بزرگم ۲۴سالش بود و پسررو دختر دوقلوم ۱۲ساله بودند، دنیای ارزوهام خراب شد، همش از خودم میپرسیدم چرا؟ من چی کم گذاشتم براش، ۳تا بچه ازش داشتم، ما زنندگیمون رو از صفر و با کمک هم شروع کردیم، ما باعشق ازدواج کرده بودیم. با هو رشد کردیم و به موفقیت رسیدیم. وقتی عقد کردیم شوهرم سرباز بود و من شاغل بودم، در کنار من شغل دولتی پیدا کردو درسش رو خوند و لیسانس گرفت و پله های ترقی رو پشت سرهم بالا میرفت، زندگی مرفهی داشتیم هرکدوم یه ماشین زیر پامون بود، دو تا خونه داشتیم... وخوش گذرونیهای شوهرم بیشتر شد.... من خودم رو جمع کردم و با بچه هام تو اروپا زندگی کردم، قول داد بیاد پیشمون و زندگی بهتری رو ادامه بدیم ولی باز خیانت، من تو اروپا تنها با سه تا بچه کار کردم و زندگی کردم و اقا به عیاشیهاش بیشتر ادامه داد تو ایران و پیش ما نیومد، چند بار به خود کشی فکر کردم ولی هر بار اینده مبهم بچه هام جلو چشمم میومد و منصرف میشدم. الان ۶سال از اون موقع گذشته بچه هام وارد دانشگاه شدن و درس میخونن، پسر بزرگم مستقل شده و برای خودش کار میکنه و زندگی میکنه، ب من با وجود دردهایی که در بدن و قلبم دارم روزی ۸ساعت کار میکنم..و خونه رو اداره میکنم، و هنوز شوهررم تنها در ایران زندگی میکنه، به کل مارو فراموش کرده و با یکی از دوست دخترهاش صیغه کرده و داره زندگی میکنه. درد خیانت خیلی عمیقه و قابل درمان نیست، ولی واقعا هیچ چیز ارزش خودکشی رو نداره. من جای رویا نیستم شاید ظرفیتش تا این حد بوده، یا شاید پوست من خیلی کلفت شده، به هر حال زندگی با همه سختی و خوبی و بدیش میگذره، و من خدا رو شاکرم برای این نعمت زندگی و داشتن بچه های خوب و با درکم. موفق باشید با صدای شیرینتون. ❤

❤❤❤❤❤❤❤