خبر عمو اومده نرسیده آب عزیزم
پسرک تشنهلبم لالایی بخواب عزیزم
پرستوی سپیدم پر مزن مرو مادر
دل از تو نبریدم دل مکن مرو مادر
خماری چشم تو تیر به قلب رنجور میزنه
پسرکم گریه نکن دلم داره شور میزنه
عمو نیومد ز سفر تا که برات آب بیاره
خدا کریمه پسرم شاید که بارون بباره
بخند تا که نبینم حال بیقراری رو
ببین بارون چشم از ابر نوبهاری رو
سرمو کنار میبرم برا خنکای لبت
که نریزه اشک چشام روی ترکای لبت
به بابا میگم بدونه اگه علی شیر نداره
این آخرین سربازته درسته شمشیر نداره
کی گفته غمش آبه از غم تو بیتابه
میدونم روی دستت تیر میاد و میخوابه
اگه داری میری سفر قرآن بگیرم رو سرت
تو میری و پشت سرت بارون اشک مادرت
تو میری و خیمه میشه برا همه مثل قفس
نمیمونی از غم تو میمونه تو سینه نفس
میون یه خیمه داره مادری زبون میگیره
دل مادری که شکست دل آسمون میگیره
یه مادری شیشماههشو به روی سینهاش میذاره
بارونه تو ابر چشاش یا تو آسمون ستاره
رقیه شده بیهوش تا بری به آغوشش
بابات گفته درآره گوشوارهاش رو از گوشش
23 сен 2024