Thank you!!!!من که خیلی حال کردم زندگی خیلی با ارزشه وخیلی وقتا آدما فراموش میکنن که باید ازش لذت برد تاچشم بهم بزنی همه چی تموم میشه.برای همه اونایی که ترک شدن آرزوی آرامش وشادی دارم🥰
من خانومم به اینکه هم خودش هم خانوادش همه جوره از همه نظر از منو خانوادم پایین ترن اما خیلی منو اذیت میکنه تازه این ماه قرازه عروسی کنیم اخلاقای خوب زیاد داره اما چون یبار جداشده همش تا چیزی میشه اول میگه جدامیشم یا میگه برو به سلامت بعد پشیمون میشه یکسره موقع عصبانیت با اینکه من کوتاه میام اما یا با رفتن تهدیدم میکنه یا تحقیرم میکنه همش واسه هرکاری باید مثل یه کارمند به رئیسش حساب پس میده منم باید حساب پس بدم همو خیلی دوسداریم بخدا رفتاری که من باهاش دارند حتی خانوادش باهاش ندارن نمیدونم چیکار کنم حالم اصلا خوب نیست ما باسختی باهم ازدواج کردیم نمیگم بده نه خیلی باهم خوش هستیم ولی بعضی اخلاقاش واقعا داره نابودم میکنه گاهی وقتا از حرفهاش حتی حس میکنم اصلا مهم نیستم براش یوقتا کارایی میکنه جلوبقیه باهام انگار نه انگار شوهرشم واقعا خورد میشم امروز بهش گفتم یه سال باهم زندگی می‌کنیم اگه حالم خراب بمونه جدامیشم اونم خیلی راحت گفت به سلامت حالم الان خیلی خیلی بده
دوست عزیزسعی کن زیادتاتقی به توقی میخوره اسم جدایی رونیاریدکه واستون عادی یشه کلمه طلاق ودوم اینکه زیادخودتوحساس نکن یه مردبایدهمیشه واسعه زن مرموزباشه نه زیادیاهاش عاطفی برخوردکن نه زیاد خشک وبی احساس تعادل داشته باش واینکه خانوادش پایین یابالاوازدواج کرده یانکرده قبلارونیازی نیست بهش گوش زدکنی چون تواون رودونسته انتخاب کردی وواسعه زندگی این چیزااهمیتی نداره وحرفایی روکه میزنم گوش کنی تورابطت خیلی موفق میشی وحرمت بین تون رونزارازبین بره پس مردمرموزوسرسنگینی باشه تابتونی به آرامش برسی حرفهای دیگران مثله خانوادت روازاین گوش بشنوازاون گوش بده بره بیرون الان بایدفقط بازنت خوب باشی واحترام تجمع های خانوادگی ودوستان به همسرت احترام برات میاره اگربازم کمک خواستی میتونی بهم بگی امیدوارم بعدچندوقت بهم کامنت بزاری کارهایی روکه گفتم انجام داده باشی ونتیجه مثبت گرفته باشی
من تمام گذشتم رها کردم حتی وسایل شخصی خودم که توی 12سال زندگی مشترک باهاش داشتم یا دور ریختم یا مثل ماشینم که فروختمش که هیچ وقت یادش نیفتم والان بعد 2سال جدایی هر یک ماه وحتی چند ماه بدون وسواس فکری هستم ومن لایق بهترین ها در زندگی که به خاطر خودم و خدای خودم هستم 😂😂😂😂
سلام و درود؛ من و همسر سابقم حدود۲۰ سال باهم زندگی کردیم کهوالبته سرتاسر این ۲۰ سال دعوا و استرس و آشوب بود تا زمانیکه من در اداره ی دولتی استخدام شدم و بنا به تصادف ایشان نیز بعنوان بایگان دوره ای ۴ ساله در آنجا مشغول بکار شدند که در آنجا با همکارم رابطه برقرار و بعد از مدتی رابطه ی پنهانی و فهمیدن خانواده و من و اطرافیان و خانم آن آقا و درگیری های بوجود آمده اصرار به طلاق کرد باوجودیکه دو پسر ۱۲ و ۱۵ ساله داشتیم و البته بگویم که آنها را خودم شخصا بزرگ کردم و خانمم به بهانه ی اینکه اعصاب بچه ندارم اصلا حتی بغل هم نمی کردشان خلاصه بعد از طلاق فورا صیغه ی آن آقا شد و سریع هم باردار شد در صورتیکه در زمان زندگی با من چندین بارسقط جنین کردند و به همین دلیل از رابطه زناشویی نیز سربازمی زدند حالا بعد از اینکه شنیدم برای او باردار شده ولی بچه های مرا می کشت سخت مرا از درون خورد کرده همچنین از ترس اینکه دیگر نتوانم با کسی وارد رابطه شوم چون سنم بالا رفته و موقعیت قبل را ندارم جهت یافتن کیس های مناسب همه و همه و همچنین تنهایی ام بعد از وقت اداری و انتقالم به شهری دور بنا به درخواست خودم تا از او و رفتارهایش دور باشم و نبینم وباوجودی که یک روز خوش در زندگی با ایشان نداشتم و غیر از توهین و هتاکی چیزی ندیدم حتی ازرافتخاراتش که بصورت پیام قبلا برایم فرستاده بود این بود که ببین تو این مدت یکبار بهت نگفتم دوستت دارم و تف توی صورتت ننداختم دقیقا عین کلامشان بود را ندیده ام اما خیلی تحت فشارم دلم می خواهد هرچه زودتر بتوانم کسی را بعننوان مونس و یار و همدم خود بیابم چون فکر می کنم اینگونه راحتر می توانم فراموش کنم شبها خواب راحت ندارم هجوم افکار خیانت او به من حتی در هنگام غذا خوردن و دوش گرفتن هم رهایم نمی کند یه جورایی خودم را احمق فرض می کنم که گذاسته ام او اینچنین با من بازی کند و عشق مرا به بازی بگیرد البته این را هم بگویم که من سرباز بودم و رمان آشنایی امان ایشان از شوهر اولشان در حال جدایی بودندو باوجودیکه هنوز در عقد آن آقا بودند با من به اصرار او رابطه برقرار کردندو دوسال اول صیغه ام بود که ایشان مدام اصرار داشتند تا سریعتر باید بچه دار شویم و با باردار شدن فرزند اولم به بهانه ی اینکه مت در فامیلم سرشکسته می شوم اگر بفهمن صیغه ام مرا به عقد خو د اجبار و مهریه ای سنگین تعیین کردند و دقیقا بعد از عقد روزی به من در هنگام جرو بحث گفتند دوسال بود فیلم بازی می کردم ولی منبعد می دانم چه کنم که ثمره اش شد دو دهه زجر و هتاکی از جانب ایشان.
