خیلی دوست داشتم که عمه ای ، خاله ای ، دایی ای ، عمو ای ، پدر بزرگی، مادر بزرگی داشتم تا تجربه با این افراد فامیل داشته باشم.😳ولی انگار سرنوشت میخواست که پدر نه برادر داشته باشد نه خواهر و نه پدر در قید حیات در زمان تولدم و نه مادر که نه خواهری و نه برادری و حتی قوم و خویشی 😔😔انگاری آدم و حوا بودند 😄که فقط ما ها را بدنیا آوردند 😞. پرهام عزیز ، طوری این داستانها را روایت میکند که آدمی احساس می کند که همه این اهل فامیل را داشته است.👍👍👍👏 همچنین تشکر فراوان از مشعل دانش
این کتاب رو در ملتهب ترین روزهای جوانیم خونده بودم و باهاش زندگی کرده بودم . شنیدن این کتاب با صدای گوش نواز جناب پرهام یه چیز دیگه ست اونم در آستانه ی پنجاه سالگی
سالها پیش این کتاب را خواندم. هنوز از خلاقیت، هنرمندی، ذهن پاک وبی غل وغش نویسنده در بحت و حیرتم. هر کلام ماهرانه،مثل مهره های شطرنج دقیق و حسابشده در کنار هم سرنوشت انسانهائیرا رقم زدند که………. خیلی از آرزوهایم خیام وار از خاک بر آمدند و بر باد شدند ولی با تلاشی بیصبرانه شعلهٔ یک آرزو را در لایلای ناشناختهٔ ضمیر خاطرم زنده دارم وآن دیدار رودر رو با این نویسندهٔ بینظیراست. هنوز سئوأل دارم. هنوز بایدراجع به تک تک کاراکترها حرف بزنیم ……. دیگر از او کتابی نیافتم. حتی نمیدانم کجاست یا در چه کشوری زندگی میکند. افکارم به سوی نقاش داستان” آخرین برگ” نوشنهٔ نویسندهٔ آمریکائی بنام “ا’ هنری” میدود که در تمام عمر فقط. یک آرزو داشت و آن خلق اثری جاودانه بود که بالأره بدان نائل شد. افراد بزرگ و استسنائی احتیاج به خلق چندین و چندانها ندارند. همان یکی کافیست.
ذهن پاک و بی غل و غش نویسنده ؟؟. با احتر ام به شما، درخواست میکنم ا غراق نفرمایید ….. در ضمن « بحت » غلطه و «بهت » درسته ، آستسنایی غلطه و استثنایی درسته …. از شما دوستدار ادبیات و کتاب ، اینهمه غلط املایی ؟؟؟و اینکه این عینا از روی کتاب نیست و تغییر داده شده و در نتیجه کلام بندی ها با کار نویسنده متفاوت است و احیاناً اگر شیفته ی طرز خواندن کتاب شدید ، ربطی به کلام به کلام نویسنده ندارد . متشکرم از وقت شما .
من برای دومین بار گوش کردم این کناب صوتی رو و دوباره لذت بردم. امان از عشق جوانی که میسوزونه. به نظر من زندگی با انسانی مه آداب و فرهنگش به ما نزدیکه خیلی راحت تر از انسانیه که ما فقط عاشقشیم و از زمین تا آسمون فرق داریم با هم. اگر میشد عاشق کسی شد که مقدسات و آداب دونیش و فرهنگش شبیه ما بود که نو علا نور میشد 🙏🏽
وااااای که شما چه راوی عزیز و خوشصدایی هستین، من چند سال پیش این کتاب را خواندم، و خیلی بدلم نشست، و الآن هم لذت میبرم که با صدای شما گوش میکنم تشکر از شما جناب پرهام عزیز و دوست داشتنی🙏🙏👏👍🤗🌸☀️🌹☀️
من این کتاب را سال ها پیش مطالعه کردم و هر لحظه خواندن از این کتاب مرا به یاد ازدواج ام با خانوادهای که از زمین تا اسمان با ما و تربیت خانوادگی ما فرق داشتند و بسیار شبیه به رحیم و مادرش بودند ، خانواده و تربیت و پدر و مادر خیلی خیلی اهمیت دارند
این کناب و داستانش بدون شک یکی از بهترین رمانهای فارسیه من سالها پیش حتی دو بار این کتاب رو خوندم الانم خیلی خوشحال شدم که بازخونی شده ولی وقتی داشتم گوش میکردم یکم دلم گرفت. کاش آقای پرهام که زحمت بازخوانیشو کشیدن بجای اینکه راوی داستان باشن، از منظر خودشون تغییر لحن و صدای شخصیتهای داستان رو نمیدادند و وقتی جای محبوبه حرف میزنن به حالت دهنکجی و مسخره لحن کلمات رو عوض نمیکردن . بجای اینکه شرح زندگی و دردهای یه زن رو بعنوان شخصیت اصلی داستان روایت کنن، آدم فکر میکنه یه کارتون انیمیشن رو یک نفره دارن دوبله میکنن.
عجب صدایی دارید شما . مبارکتون باشه 👍🌹👏👏 " بامداد خمار " واقعا یکی از شاهکارهای دراماتیک نویسنده گی ایران زمین است . چیزی شبیه فیلم " برباد رفته " برای سینمای هالیوود
آقای پرهام توضیحاتتون رو داشتم میشنیدم حس عجیبی داشتم، چون از متنِ کتاب نمیخواندید و داشتید برامون حرف میزدید حس کردم ۱۰۰ سال است شما را میشناسم. گویی صدای آشنایی رو از پشت سرم میشنوم و از درشکه ییرون رو نگاه میکنم. صدای آشناتون رو میشنیدم، صداتون برام گره خورده با تهران ۱۳۱۰ . انگار سید میران داره برام حرف میزنه، گویی فرخ رو میبینم در لباس قزاق، گویی در حیاط خانه ی سید میران ایستاده ام تا هما رو لحظه ای ببینم... گویی میرزا حسین داره برام حرف میزنه و از زیبا شکایت میکنه .صداتون برامگره خورد با این کتابها و خاطرات کهنه ی این کشور بیمار . کاش نزدیک بودید تا در آغوش میگرفتمتون.😢
چقدر با احساس وبامزه واقعأ تأتر راديويي را به ما هديده داديد مرا به دوران كودكي بوديد كه شبها به راديو گوش ميداديم ولذت ميبرديم واقعأ هنرمند هستيد خيلي جالب تعريف كرديد متشكرم
من این کتاب و سالها قبل خوندم اما گوش دادن این داستان هم خیلی جذابه ،و عکس رو جلد ش رو خیلی دوست دارم چون این جعبه که تو عکس هست رو دارم و از پدر بزرگ مادرم به من رسیده.بینهایت دوستش دارم
گوینده این داستان با وجود اینکه سعی خود را کرد که به بهترین وجه ممکن این داستان را ارائه بدهند ولی چون از طرف یک زن گفته میشد ترجیح میدادم که گوینده آن زن بود
با درود و سپاس فراوان از جناب پرهام گرامى 🌹🌹 دقيقأ دو روز پيش بود داشتم با خودم ميگفتم چقدر خوب بود كتاب بامداد خمار رو هم با صداى جناب پرهام ميشنيدم ، اينطور كه پيداست شما افكار شنونده ها رو هم ميخونيد 👌👌
سپاسگزار از گلهای فرهیخته هر زمان و هر مکان🕯🥀🦋🕊💞📚♻🥓🌺🌸🌼🌻🏵🥀 خردمند. قوالان دانشمندان فرهیختگان فن آفر خوش بیانان رامشگران نگارش گران هر مکان و هرزمان با نغمه دلکش خود جان و جهان آزرده را نوازش و میخوانند و میآموزند و میگویند و میسازند خوش میخوانند میگویند میآموزند که فرهمند و شادمان سرافراز مفتخر و فن آفر در سرزمین مادری هر کجای زمان و مکان باشیم از انعکاس زیبائیها و قاموس هوشیاری زنجیر کشیدن دیوان نهیب ملامت شکوه و فلاکت پلیدی ها ...:سرزنده، سردماغ، شاداب، با نشاط، سرحال، دلخوش، سرخوش مشعوف، شادمان، خوشحال، خرسند، خشنود، بشاش - خجسته، فرخنده، مبارک، میمون متجلی شوکت پایداری تان به نزاکتها و قوانین اخلاقی و کرامات انسانی.....رونق و فن آفری آرامش متبلور با سلیقه خود پروده و تکاپو و آبادی وفور در گلستان وجود تان ...⚡🌻🌞📲🌝📖استادان اندرز....یا ابلهان اشتلم.مشوفانرهنما ....کاهنان و فن آفرا💞 رویه و عرف و نظم و قانون....مجریان برنامه و روشهای مهر آمیز.....شرنگ سازان یا مجریان سلامت و سعادت و افتخار. فن آفر هر مکان و هر زمان❤📲📖🌎✨👆💞🕊💭🎶 .همواره سپاس
یعنی کتابیه که برایچندمین بارم که دارم گوش میدم بازم حالی ب حالیم میکنه از اولین باری که این کتاب توسط دختریکه دوستش داشتم بمن داده شد تا الان که هردومون ازدواج کردیم و سرنوشتامون جدا ازهم رقم خورده حداقل بیستوپنج سی سال میگذره و نمیدونین که خط بخط این رمان تداعی چه خاطرات ودوران شیرینی رو برام میکنه اونوختا فکرشم نمیکردم که 😔😔😔روزگار انقده بیمعرفت ونامرد وستمگرباشه
بادرود ، نویسنده و راوی خوش ذوق و خوش صدا و ادیب وسخنور .بنده بی انکه به پایان داستان برسیم ، نظر و پیشنهاد و استدلال مادر سودابه خانم را بی کم و کاست میپذیرم .حتی اگر فرهنگ ودانش جوان مورد نظر هم بر وعق مراد پدر و مادر سودابه خانم بود بازهم ارتباط خانواده ها مشکل افرین میشد .پیشنهاد حقیر این است که در روزگار ما باید دنبال وظیفه و تکلیف گشت تا دنبال عشق ، چون حتی عشق حقیقی هم در گذر زمان وداثر تاثیر مشکلات رنگ میبازد ، عشقهای که بصورت رمان وواستان و فیلم سینمایی دید و خوانش ادبی قرار میگرند ، چون بهم نرسیدند ، ستایش برانگیزند و بصورت اسطوره و حماسه و تراژدی درامدند ، شاید سالها و قرنها طول کشد تا بافرهنگ درایران روبرو باشیم یک دید کلی و فارع از نگرشهای قومی، ایینی ، نژادی، وزبانی داشته باشیم .فرهنگ و بی فرهنگی منوط به طیف خاص نباید باشد ومفهوم اصالت باد درفرهنگ ملی جامعه نهفته باشد نه در طیف خص از خانوادها ، مسیر امروز نسل جوان ما برای تشکیل خانوداه وحتی به تعریفی عشق ، مسیر پر صعب االعبور و پر سنگلاخی است ، انروز جامعه ما تشکیل شده از دو زیف بافرهنگ و بی فرهنگ نیست ، شده فرهنگ هزار تو و هزار لایه .واین یکی از بحرانها وگذرگاه سخت جوانان راحت طلب امروزی است .با احترام .
درود و سپاس بسیار حناب پرهام و عزیزان کانال مشعل دانش شنیدن و خوانش کتاب باصدای دلنشین جناب پرهام چندین برابر لذت بخش تر از این بود که خودم در سالهای دور این کتاب رو خونده بودم خسته نباشید با آرزوی موفقیت برای همه دوستان تیم کانال مشعل دانش 🙏👌💐👏🙏
کاش هممون ازاول آخر سرنوشتمون رو میدیدیم آخه قربون کرمت خدا این دیگه چه جورچالشی بود توکه میدونستی ماها هممون انتخاب اشتباه دراولویتمونه چرا آخرکاروازاول نمایانمون نکردی کرمتو شکر😔😔😔
متاسفانه وقتی آدم جوونه ،ظاهر بینه وفکر میکنه همه ناهمواریها را با عشق ودوست داشتن میتواند از سر راه بردارد،اما متاسفانه درست نیست وتنها ازدواج هایی موفق هستند که فرهنگ دوخانواده به هم نزدیک باشه وگرنه دچار مشکلات عدیده واز هم گسیختگی ونابودی عشق وعاطفه نیز خواهد شد
مرسی از خوندن این کتاب. در مورد نظر که گفته بودین،بستگی به سن آدمها داره. اگه جوون باشن خونواده ها وطرز افکارشون نقش بزرگی دارن و میتونن زندگی رو به جهنم تبدیل کنن.
با تشکر از اقای پرهام عزیز جاودان صدا هیچ کدام از این دختر و پسر مقصر نبودند چون سر زدن شیطنت از هر دوی انها اقتضای سن و سال انها میباشد مقصر شاید بتوان گفت که زمانه ان زمان بود که دختر و پسر در ان سن و سال بجای شیطنت و رفیق بازی میبایست در سن کم قبل از رسیدن به بلوغ فکری بر مبنای دین و مدهب و شریعت مثلا خداوندی و دوری از گناه که شاید مثلا به بلوع جنسی رسیده اند و به قول قدیمی ها شاششون وقتی کف کرده باید ازدواج میکردند حالا یکی مقصر را زمانه و یکی دین و یکی بیسوادی و ووو.... و یا همه میدانند که به نظرم بخاطر جدی گرفتن زندگی توسط ما انسانهای معمولی در هر دوره از تاریخ است که زیادی دنیا و داستانهای دنیا را جدی گرفته ایم و فراموش میکنیم بابا کل زندگی بشر یک داستانی بیش نیست و زندگی هر یک از ما خودش یک قصه است و باید مثل همه چیزهای دنیا تدریجی و طبق قانون طبیعت تغییر کند که میکند چه ما بخواهیم و چه نخواهیم . حالا یک جامعه مثلا اروپا صد سال کمتر و یا بیشتر از جوامعی مانند جوامع مامثلا سومی ها زودتر به مقصد میرسد و یکی هم دیرتر ولی بالاخره همه به چیزی که هدف طبیعت هست میرسند و حال اینکه انسان دانا همه این رموزات برایش حکم تفریح و سرگرمی و کمدی دارد و یک عده هم خیلی زندگی رو جدی میگیرند و یکی نیست بگوید اقا خانم کجای کاری؟ راستی راستی رفتی تو درون نقشت بلند شو بابا پیک بعدی رو بریز بخوریم مثلا ناسلامتی ما هنر پیشه هستیم . سعی کنیم قبل از اینکه دنیا ما را مضحکه خودش کنه ما اون رو دست بندازیم و بخندیم . این یک حقیقت ولی حقیقت تلخ است که اخرش نیستی و فنا است ودر یک چشم بر هم زدن مثل اینکه از خواب روزانه بلند شویم کات و تمام میشود . خودم هم راستی مثل شما تا حال نتونستم خودم بشم ولی میدونم که داستان اصلی همین است . الان بامداد روز یکشنبه ۵/۶/....سال خودم در سرزمین خودم در خانه خودم روی مبل خودم ساعت خودم ۵:۱۴ دارم مینویسم و ادامس میجوم و زن و فرزندم در خواب عمیق ومن در بیداری عمیق و همه در رویای اینده شیرین ولی نگران هستیم . همین الان صبح شد . کات پلان بعد . یا حق ای گاش از سالیان پیش صدای اقای پرهام با داستانهای زیبایش از گوشه گوشه دنیای ما لذت میبردم و مانند یک مست و یا مانند انسان نعشه حال میکردم هر چند دیر رسیدم به این نقطه ولی خدایا شکرت که رسیدم و ماهی دریای من هنوز تازه تازه است . بیا دادا که ماهی سفیدامون مال دریای خزر ساحل بابلسر و فرد اعلی است . جون چه ماهی ....
عالی ،من این کتاب و سال ۷۸ خوندم ،وهنوز م که هنوزه ،احساس میکنم ،زندگی خودم بی شباهت به راوی داستان ،یعنی همون محبوبه نیست ،هرجا از زندگیم به بن بست میخوردم دقیقا یاد حرفای محبوبه می افتادم ،که میگفت به حرف پدرم گوش نکردم ،وروزی صد بار میگفتم عجب غلطی کردم ،ومن هم به حرف مرحوم مادرم گوش ندادم ،وعاشق مردی نوکیسه وبد زبان شدم ،وحالا روزی صد بار میگم عجب غلطی کردم ،
خیلی خیلی متشکرم .قبلا خوندم امابا صدای گرم شما چیز دیگه ایی هست . فکر میکنم شباهت ها بین خانواده و زن و مرد بیشتر باعث دوام ازدواج میشه تا عشق و تفاوت فرهنگی و خانوادگی بیش از حد.
به به,, چه انتخاب زیبایی,,,,من این کتاب رو در منزل دارم,,و دوبار تا به حال خوندمش,,,ولی چقدر الان,خرسند و مشعوف شدم که با صدای گرم و زیبای شما,,جناب پرهام عزیز,,,قراره بازهم اون و بشنوم,,, بی نهایت سپاسمند مهر و قدردان زحماتتون هستیم جناب🙏🌹🌹
باز هم سپاس برای شنیدن داستانی دیگر با بیان دلپذیر شما ❤ این یکی از حکایات زندگی است دل دادن عاشق شدن بدون دیدن تفاوت فرهنگی اولش انقدر مست عشق هستی که نمیبینی اما بعد میفهمی که چه شد😔 ولی دیگه دیر .