Stuck in Toronto. While my little sister's and brothers are dying in IRAN . Remembering the the time I lost my mother and sister in car accident,wife to Cancer,best friend to suicide,list goes on .. And now our daughters in IRAN. I don't know when heart is going to stop bleeding or beating . I keep listening to this song and I don't even know why
سر رای برگشتنت آینه میکارم گلدونای دلتنگو رو پله میزارم لحظه های بی قصه رو طاقت ندارم چشم من به راه عشقه رفتنت گناه عشقه اون روی سیاه عشقه ای ماه من ماه من تو چاه عشقه یادمه اون شب که رفتی چشمو بستم شیشه ی عمر جوونیمو شکستم تا به تو پیغام دلجویی فرستم اسمتو با شیشه کندم روی دستم درد اومد ای درد ای یاد یار داد اومد ای درد ای یاد یار درد اومد داد اومد دلبر شیاد اومد اما من دلبر نداشتم غیر تو دلبر نداشتم حال اول درد عشقه ای ماه من کاری با آخر نداشتم سر رای برگشتنت آینه میکارم گلدونای دلتنگو رو پله میزارم لحظه های بی قصه رو طاقت ندارم چشم من به راه عشقه رفتنت گناه عشقه اون روی سیاه عشقه ای ماه من ماه من تو چاه عشقه یادمه اون شب که رفتی چشمو بستم شیشه ی عمر جوونیمو شکستم تا به تو پیغام دلجویی فرستم اسمتو با شیشه کندم روی دستم درد اومد ای درد ای یاد یار داد اومد ای درد ای یاد یار درد اومد داد اومد دلبر شیاد اومد اما من دلبر نداشتم غیر تو دلبر نداشتم حال اول درد عشقه ای ماه من کاری با آخر نداشتم
+تو کیستی ،،سرهنگی ت ولنجک تهرون میگفت ..هیچ دانش شیرینی میوه زچیست….کمی فرست میداد و بعد میگفت بس که بر زیر زمین شیرین زبانان خفته اند ،بعد به همه شوکولات تعارف میکرد ،دورانی بود .شاد باشی تا برامون شاد بخانی ،هنر این نیست که اشک درارد هنر آن است ،که بال به روح شادت دهد،من خیلی کوچکم ولی…………………