اگر قرار باشد که صدق یک گزاره را با بیان اینکه سخن پیشوایانی دین و مذهب هستند و یا در کتاب مقدس دینی آمده ثابت کنید نتنها عقلانی نیست بلکه پیروان همه ادیان میتوانند ادعا کنند که آنچه را پیشوایانی دین آنها گفته و یا در کتب مقدس آنها آمده درست است
اینکه مشاهده به اعجاز های حق صبح و شام چار چشمی زل داریم نگاهمان را و باز هنوز در قیل و قال اندک سواد ابتدایی در این رابط به دنبال دارید؟! البته بی ادبی نباشد کلامم.. من همینجوری ست کلامم شاید تند دروود به شما
پویان عزیز ! من مخالفتی با کلام شما ندارم در واقع نظر به تعریف معجزه وجود خود انسان بزرگترین معجزه است چون بجز آفریدگار هیچ موجودی قادر نخواهد شد که انسانی را بیافریند اما سخن اینجاست که نمیشود هر آنچیزی را که دل ما خواست معجزه تلقی کنیم
ایشون همچین چیزی نگفت. میگه بیاد با عقل و منطق اثبات کنید حقانیت ،پیامبر را تا ما قبول کنیم حق بودن حرف هاش رو. شما چه منطقی عقلی برای حقانیت پیامبر دارید؟ کسی کاری به خدا داره مگه اصلا؟
به شما یادآوری می کنم عقل بازیچه الهیات نیست.من از آن توده بی سواد و خرافاتی که عقل را بازیچه الهیات میدانند توصیه میکنم کتابم را نخوانند بلکه شاید با خواندن کتابم ایمانشان آشفته گردد. باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی کتاب رساله الهی سیاسی
استدلا عقلانی شما مبنی بر آنکه هر چه پیامبر بگوید حق است چیست؟ اصولا به هیچوجه نمیتوان وقوع اسلام را چنانکه ادعا میشود به شکلی عقلی ثابت کرد. هر چه هست موضوع اعتقاد است، پس عقلی نیست.
من واقعا متوجه نمیشم که این عزیزان متشرع چه اصراری دارند به عقلانی بودن اعتقادات 🤔مگر غیر از اینست که ایمان یعنی باور غیر صادق موجه ؟ چرا آنقدر علاقه دارند که بر عقلانیت پافشاری کنند ؟ نمیشه هم خدا رو خواست هم خرما ، ایشان هم بواسطه وجاهت عقلانیت تمایل دارند در سلک عاقلین باشند و هم ایمان را حفظ کنند ! این امر بدون سفسطه و انحراف از صداقت ابدا امکانپذیر نیست
پس از سلام، جناب استاد حرفی را که در یک دقیقه میتوانست بگوید، بدون افزودن هیچ زیبایی یا هیچ رفع نیاز یا ضرورت، در نُه دقیقه گفت! آن حرف هم هزاران بار، بلکه بیشتر، تاکنون مطرح شده و پاسخش هم بارها و بارها بوسیلهء خود قرآن و سپس، بوسیلهء دانایانی چون مولوی داده شده است. حیف عمر جناب استاد و همهء شنوندگان! ه
اول: سلام، و بعد: (کلام:) اگر جواب را در نیم خط میخواهید بدانید، اینست: ه ارادتی بنما تا سعادتی ببری! ه اگر به جواب طولانیتر (یک خطی نیاز دارید، اینست: چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی \ که جام جم نکند سود، وقت بیبصری. اگر باز هم نیازمند تفصیل بیشترید (که بهتر است نباشید، چون از درک حقیقت کم میکند به جای آن که بر آن بیفزاید، ... باری)، با تأمل در معنی کلمات «استدلال» و «عقلانی» آغاز کنید. منظور از «استدلال»، دلیل آوردن و دلیل نشان دادن است. چیزهایی که آشکارتر و روشنترند دلیل و نشانهء چیزهایی که پنهانتر و تیرهترند میشوند. روشنترین چیزها نور است. نور دلیل چیزهای دیگر است، نه چیزهای دیگر، دلیل نور! «آفتاب آمد دلیل آفتاب!» بدیهیتر و آشکارتر از هستی مفهومی وجود ندارد (خود واژهء «مفهوم» هم به اندازهء «هستی» اصیل و آشکار نیست). اگر کسی به دنبال دلیل نور یا به دنبال دلیل هستی بگردد وقتش را تلف کرده است (و مرتکب بلاهت و سفاهتی شده که حتی کودکان را از آن خنده میآید، چون هیچ کودکی تاکنون از وجود سوال نکرده و کودکانِ تازه زبان باز کرده، فقط ماهیات را میپرسند: «این چیه؟»، «این چیه؟»... و هیچوقت نمیپرسند: «این هست، یعنی چه؟»!)... و اما «عقلانی»: «عقلانی» یعنی چه؟ یعنی مربوط به «عقل»؟ «عقل» اولَ ما خلَقَ الله است؟ جوهر است؟، مجرّد است؟ یک قوّه است؟ فراست است؟ وسیله است؟ جایش در قلب است؟ مشمول در روح است؟ چند نوع است؟ عقل جزئی است یا عقل کلّی است؟ .... چطور کسی به خودش اجازه میدهد بدون روشن کردن لطایف و پیچیدگیهایی که در این دو اصطلاح وجود دارد، «استدلال عقلی» بطلبد؟! یعنی خودش دربارهء معنی این دو کلمه فکر نکرده است؟... پس میبینید که خدا و قرآن را باید دید؛ باید بیبصر نبود، و الّا جام جم هم سودی نخواهد داشت. به هیچ چیز جز بصر و استعداد نظر هم نیاز نیست. اگر هم چیزهای دیگر را به زور وارد کند فقط بند دست و پای خودش میشوند، و مایهء شرمندگی و دوری بیشتر. به قول مولوی: جاهدوا فینا بگفت آن شهریار \ جاهدوا عنّا نگفت ای بیقرار! ه طلب کردن «دلیل عقلانی» برای خدا و قرآن همانقدر بیمعنی است که طلب کردن شیءای برای نشان دادن نور! والسلام ه
سلام (عزیز من، باز بدون سلام، کلامتان را آغاز کردید! از این پس جواب سخنی که با سلام آغاز نشود را نمیدهم.) وقت من عزیزتر از آنست که آن را به مجادله صرف کنم (و مطمئناً وقت شما هم، اگر بدانید). بار گذشته فقط به این دلیل جواب شما را دادم که اسمی که برای خودتان به کار برده بودید زیبا و شریف بود و مؤدبانه و مؤکد درخواست کرده بودید که «پاسخ»ی که بدان اشاره کرده بودم را بنویسم. من هم از تعهدات مهم دیگرم ساعتی مرخصی گرفتم و پاسخ دقیق و متین را نوشتم، اما گویا مشکل شما این نبود! ... اظهار نظر شما پر از غلط بود، از غلطهای املایی ابتدایی گرفته تا غلطهای صوری و محتوایی و معنایی. لطفاً توجه کنید که پاسخ مذکور یا درست بود یا نبود و ربطی به این نداشت که شما مهندس هستید یا نیستید و من فیزیکدان هستم یا نیستم. از قضا من فیزیکدان هستم! و از بیش از هفده سال پیش تاکنون در دانشگاههای مختلف (از جمله در دانشکده فنی تهران، به مهندسان و به دانشجویان فیزیک واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد تهران، و در دو کشور اصلی انگلیسی زبان دنیای امروز، در سطوح مختلف) فیزیک درس دادهام، از جمله مکانیک کوانتمی و نسبیت خاص و نسبیت عام اینشتین (همان اینشتینی که شما حتی نام او را هم به تقلید از عوام، به غلط «انیشتین» نوشتهاید! مگر نمیدانید که اشخاص تحصیلکرده اینگونه خطاها را اهانت به شعور قلمداد میکنند؟) ... نه من اینجا میتوانم به شما نسبیت خاص ابتدایی درس بدهم و نه شما میتوانید اینجا از من آن را بیاموزید، ولی اجازه دهید این نکته را به شما بگویم (یک هدیهء کوچک رایگان از من به شما:) که از دو اصل موضوعهء نسبیت خاص اینشتین بلافاصله نتیجه میشود که: هیچ ناظر لَخت نمیتواند با سرعت نور حرکت کند. ... بگذریم، خلاصهء مطلب این که «استدلال» شما غلط اندر غلط اندر غلط است (امیدوارم از صراحت من آزرده نشوید): خطاهای جزئیتان مربوط به الفبای فیزیک و ابتداییترین مفاهیم نسبیت خاص بود و نیز انتسابهای نادرست مانند «... عفیر...» (مَرکَب آسمانی حضرت رسول (ص) در شب معراج، «بُراق» بود، و این نام آنقدر در جهان مشهور است و در همه جای ادبیات، از جمله ادبیات فاخر و آثار بزرگان (مثلاً مولانا جلالالدین و حکیم نظامی و دیگران) آمده، که بیاطلاعی از آن باورنکردنی است؛ شتر حضرت (ص) هم که قَصواء ِ مشهور بود، اسب حضرت هم که «سَکب» نام داشت. ... «عفیر» دیگر چه صیغهای است؟! از میان این همه منابع نورانی و مجموعه احادیث صحیح و مسلّم، شما نام «عفیر» را از یک روایت غریب در مجموعهء الکافی ــ که خودش شامل حدود ۱۶۰۰۰ روایت صحیح و غیرصحیح است ــ پیدا کرده و آن را با بُراق اشتباه گرفتهاید؟! یا آن را از زبان مستهزئین و یاوه سرایان شنیدهاید و به تقلید تکرار کردهاید؟ در هر حال، حقیقتاً این اشتباه (یعنی «عفیر» را به جای بُراق گرفتن) از آن روایت غریب در الکافی، عجیب و غریب تر است!...) خطای بزرگتر، اشتباه گرفتن دو قلمرو بود. تاکنون دیدهاید کسی با اتومبیل یا با درشکه که در خشکی میروند، به دریا رود؟ فرق میان عوالم فراتر از مادّه با عالم مادّه به مراتب بیش از فرق میان خشکی و دریاست. بسیاری از پراکندهگوییهای مضحک ناشی از نادیده گرفتن این نکتهء بسیار ساده و بسیار مهم است. خطای دیگر هم مربوط به روششناسی است. اگر واقعاً به دنبال حقیقت باشیم، باید رفتار متکبّرانه و جاهلانه و طلبکارانه را کنار بگذاریم. خداوند فرمود: ادعونی استجب لکم. یعنی دعا کنید، اجابتتان میکنم ... هر چه میخواهید، با دعا از او طلب کنید و جواب بگیرید، اما یادتان باشد که دعا همجنس دعوت است. شک ندارم که اگر کسی را به خانهتان دعوت کنید، رعایت بعضی آداب را میکنید، نمیکنید؟! با خدا و رسول (که مسلّماً اولی و احقّ هستند) هم ادب را رعایت کنید و همهء آن «اثبات» هایی را که طلب میکردید خودتان *ببینید*. *دیدن* به چشم خود کجا و استدلالهای تقلیدی و طوطیواری کجا؟... اگر جایی سخنم تند به نظرتان آمد عذر میخواهم و امیدوارم ببخشید. شما را به خدا میسپارم.
ترجیح میدهم باور کنم قصدتان توهین نبود، هر چند که واژگانی که به کار میبرید و اتهامات نادرست و بیربطی که میزنید به شدت اهانتآمیزند. در هر حال معلوم شد که به دنبال «پاسخ» نبودید و مشکل شما رنج و درد زخمهایی است که (به نا حق) به نام دین بر شما وارد کردهاند؟ آیا عجیب نیست که تفکر شما با کسانی که شلاق میزنند و زندان و توهین میکنند، مشترک است؟! هر دوی شما، این جنایات را به اسلام نسبت میدهید. خوبست بدانید القاعده و داعش هم کاملاً از این نظر با شما موافقند: آنان هم مثل شما مدعیاند که اسلام، به خشونتهای اینچنینی و شکنجه و کشتار و اجبار و زندان فرمان میدهد! اما قرآنی که من خواندهام خلاف این را میگوید، مثلاً نمونهء عالی مسلمانی را ابراهیم (ع) معرفی میکند و مهربانی و حلم او را میستاید که حتی به خاطر قوم فاسد و ظالم لوط با خدا مجادله میکرد! (سوره ۱۱، آیهء ۷۴ و ۷۵). همچنین میفرماید: بگذار هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هر کس میخواهد کافر شود (سورهء ۱۸ (کهف)، آیه ۲۹؛ نیز سوره ۶۴، آیه ۲....) الی ماشاءالله... از سیرهء پیامبر هم میدانیم و میدانند (کافر و مسلمان) که او هرگز به خاطر خودش بر کسی خشمگین نمیشد و انتقام نمیگرفت. مولوی و سعدی و حافظ و فردوسی و همهء بزرگان هم این حقایق را مورد تأکید قرار دادهاند و به زیبایی تمام روایت کردهاند، مثلاً: مولوی در دفتر اول مثنوی، داستان پیر مطرب چنگی: آن شنیدستی که در عهد عمر بود چنگی مطربی با کر و فر... یا سعدی در بوستان، در داستان پیر مست: شنیدم که مستی ز تاب نبید به مقصورهٔ مسجدی در دوید بنالید بر آستان کرم که یارب به فردوس اعلی برم ... یا حافظ که فرمود: متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این، گروهی آن پسندند ... یا فردوسی که فرمود: ترا دانش و دین رهاند درست در رستگاری ببایدت جست وگر دل نخواهی که باشد نژند نخواهی که دایم بوی مستمند به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی... و اینها تنها مشتی است از خروار. مسلّماً انتظار ندارید که تعلیمات قرآن و احادیث و سیرهء پیامبر و جعفر الصادق مهربان و متین و موقر و همهء این بزرگان و تجربیات خود را تکذیب شود و برداشت افراطی «انقلابیون» (واژهء «انقلاب» ترجمهء یک اصطلاح تخصصی مارکسیستی (revolution) است که البته ارمغان غرب مدرن است، همان غربی که به بلعیدن نفت و میلیارددلارهای «بادآوردهء» نفت معتاد شده است و میلیاردهای نفتی هم که از اینجا دزدیده میشود در بانکهای آنجا «سپرده» میشود و خود اختلاسگران هم آنجا پناه مییابند) و اختلاسگرهای هزار میلیاردی و امثال داعش را دربارهء دین بپذیریم؟! چنین انتظاری بیشتر شبیه یک شوخی رکیک است. ... سخن از زندان بزرگ گفتید ... به قول مولوی، تنها چیزی که (واقعاً) پرنده را در فقس نگه میدارد *جهل* اوست...
با سلام.اولین شرط پذیرش چیزی این است که انسان با عقل خودش ان را بسنجد عقلی که حاصل رویدادهای اطراف هستن بعد اگر درست بود ان را بپذیرد.پس کسانی که دنبال دلیل برای پذیرش میخواهند نباید سرزنش و نکوهش شوند.اگه دلیلی نیست و یا هر شخص خودش باید به حقانیت موضوع برسد پس چرا ان را دستمایه عمومی میکنند و از روی ان قانون اساسی درست میکنند.این همان ظلم بزرگی است که بخاطر ارباب گرفتن غیر خدا بر سر ملت ایران امده.