@@yekpellebalatar8553سلام آقای دکتر خسته نباشید چند وقت پیش با داماد مون داشتم صحبت میکردیم بعد اون یه لحظه یکم حرف سفت زد من هم بهش گفتم دیگه این شکلی صحبت نکن همانطور که احترام میشی احترام کن بعد اونم گفت آره راست میگی من یه لحظه لحن صحبتم بد شدم منظوری نداشتم ببخشید دیگه چیزی نمیگم اما ازون به بعد دوبار سه بار آبجیم رو دعوت کردم هی بهانه آورد یکبار گفت بچه هام سرما میخورن من گفتم با ماشین میاین که اما نیومد بعد شنیدم داماد مون گفته به آبجیم میری برو اما اگه بچه ها مریض شد من گردن نمیگیرم مسئولیتش با خودت یعنی قشنگ حس میکنم رفتارش در عمل عوض شده قبلاً اکثر مواقع آبجیم رو میگفتم بیا خونمون میآمد اما الان دو سه بار گفتم بهانه آورد یعنی شوهرش نمیزاره بنظر شما؟ و من خیلی ناراحتم ازین که حرف بدی نزدم فقط گفتم درست صحبت کن جوری که احترام میشی احترام کن همین بنظر شما من با داماده صحبت کنم چیزی بگم که چرا آبجیم نمیاد یا نه؟ آبجیم که میگه شوهرش کار نداره اما من حس میکنم مانع آمدنش میشه بنظر شما راه درست چیه؟
آقای نامداری ببخشیدا ولی تا میومدیم بریم توی عمقه توضیح فروشتون سمینارتون رو میفرمایید! رشته افکار زیاد میپرونید 😅 اما چون واقعا دارید زحمت میکشید ایشالا موفق باشید🎉 بعضی از ما واقعا شرایطش رو نداریم شرکت کنیم
درود. یکی از ویدئوها تون رو دیدم و کانال رو فالو کردم. خواستم یک پیشنهاد بدهم که نظر شخصی ام هست؛ تون صدای یک مربی و معلم اولین چیزی هست که باعث جذب یا دفع شنونده میشه. شاید بد نباشه که این موضوع رو در اپیزود اخیر بررسی بفرمایید، من حقیقتا حس خوبی نمیگرفتم و جسارتا کمی arrogant بود. شاید این موضوع ریشه در معلم ها یا همکارانی در گذشته ام دارند که حس و حال بدی رو در من ایجاد کرد. البته بازهم عرض میکنم که نظر شخصی بنده هست و قصدجسارت نداشتم. موفق باشید
@@yekpellebalatar8553سلام آقای دکتر خسته نباشید چند وقت پیش با داماد مون داشتم صحبت میکردیم بعد اون یه لحظه یکم حرف سفت زد من هم بهش گفتم دیگه این شکلی صحبت نکن همانطور که احترام میشی احترام کن بعد اونم گفت آره راست میگی من یه لحظه لحن صحبتم بد شدم منظوری نداشتم ببخشید دیگه چیزی نمیگم اما ازون به بعد دوبار سه بار آبجیم رو دعوت کردم هی بهانه آورد یکبار گفت بچه هام سرما میخورن من گفتم با ماشین میاین که اما نیومد بعد شنیدم داماد مون گفته به آبجیم میری برو اما اگه بچه ها مریض شد من گردن نمیگیرم مسئولیتش با خودت یعنی قشنگ حس میکنم رفتارش در عمل عوض شده قبلاً اکثر مواقع آبجیم رو میگفتم بیا خونمون میآمد اما الان دو سه بار گفتم بهانه آورد یعنی شوهرش نمیزاره بنظر شما؟ و من خیلی ناراحتم ازین که حرف بدی نزدم فقط گفتم درست صحبت کن جوری که احترام میشی احترام کن همین بنظر شما من با داماده صحبت کنم چیزی بگم که چرا آبجیم نمیاد یا نه؟ آبجیم که میگه شوهرش کار نداره اما من حس میکنم مانع آمدنش میشه بنظر شما راه درست چیه؟
سلام آقای دکتر خسته نباشید چند وقت پیش با داماد مون داشتم صحبت میکردیم بعد اون یه لحظه یکم حرف سفت زد من هم بهش گفتم دیگه این شکلی صحبت نکن همانطور که احترام میشی احترام کن بعد اونم گفت آره راست میگی من یه لحظه لحن صحبتم بد شدم منظوری نداشتم ببخشید دیگه چیزی نمیگم اما ازون به بعد دوبار سه بار آبجیم رو دعوت کردم هی بهانه آورد یکبار گفت بچه هام سرما میخورن من گفتم با ماشین میاین که اما نیومد بعد شنیدم داماد مون گفته به آبجیم میری برو اما اگه بچه ها مریض شد من گردن نمیگیرم مسئولیتش با خودت یعنی قشنگ حس میکنم رفتارش در عمل عوض شده قبلاً اکثر مواقع آبجیم رو میگفتم بیا خونمون میآمد اما الان دو سه بار گفتم بهانه آورد یعنی شوهرش نمیزاره بنظر شما؟ و من خیلی ناراحتم ازین که حرف بدی نزدم فقط گفتم درست صحبت کن جوری که احترام میشی احترام کن همین بنظر شما من با داماده صحبت کنم چیزی بگم که چرا آبجیم نمیاد یا نه؟ آبجیم که میگه شوهرش کار نداره اما من حس میکنم مانع آمدنش میشه بنظر شما راه درست چیه؟
سلام آقای دکتر خسته نباشید چند وقت پیش با داماد مون داشتم صحبت میکردیم بعد اون یه لحظه یکم حرف سفت زد من هم بهش گفتم دیگه این شکلی صحبت نکن همانطور که احترام میشی احترام کن بعد اونم گفت آره راست میگی من یه لحظه لحن صحبتم بد شدم منظوری نداشتم ببخشید دیگه چیزی نمیگم اما ازون به بعد دوبار سه بار آبجیم رو دعوت کردم هی بهانه آورد یکبار گفت بچه هام سرما میخورن من گفتم با ماشین میاین که اما نیومد بعد شنیدم داماد مون گفته به آبجیم میری برو اما اگه بچه ها مریض شد من گردن نمیگیرم مسئولیتش با خودت یعنی قشنگ حس میکنم رفتارش در عمل عوض شده قبلاً اکثر مواقع آبجیم رو میگفتم بیا خونمون میآمد اما الان دو سه بار گفتم بهانه آورد یعنی شوهرش نمیزاره بنظر شما؟ و من خیلی ناراحتم ازین که حرف بدی نزدم فقط گفتم درست صحبت کن جوری که احترام میشی احترام کن همین بنظر شما من با داماده صحبت کنم چیزی بگم که چرا آبجیم نمیاد یا نه؟ آبجیم که میگه شوهرش کار نداره اما من حس میکنم مانع آمدنش میشه بنظر شما راه درست چیه؟
سلام آقای دکتر خسته نباشید چند وقت پیش با داماد مون داشتم صحبت میکردیم بعد اون یه لحظه یکم حرف سفت زد من هم بهش گفتم دیگه این شکلی صحبت نکن همانطور که احترام میشی احترام کن بعد اونم گفت آره راست میگی من یه لحظه لحن صحبتم بد شدم منظوری نداشتم ببخشید دیگه چیزی نمیگم اما ازون به بعد دوبار سه بار آبجیم رو دعوت کردم هی بهانه آورد یکبار گفت بچه هام سرما میخورن من گفتم با ماشین میاین که اما نیومد بعد شنیدم داماد مون گفته به آبجیم میری برو اما اگه بچه ها مریض شد من گردن نمیگیرم مسئولیتش با خودت یعنی قشنگ حس میکنم رفتارش در عمل عوض شده قبلاً اکثر مواقع آبجیم رو میگفتم بیا خونمون میآمد اما الان دو سه بار گفتم بهانه آورد یعنی شوهرش نمیزاره بنظر شما؟ و من خیلی ناراحتم ازین که حرف بدی نزدم فقط گفتم درست صحبت کن جوری که احترام میشی احترام کن همین بنظر شما من با داماده صحبت کنم چیزی بگم که چرا آبجیم نمیاد یا نه؟ آبجیم که میگه شوهرش کار نداره اما من حس میکنم مانع آمدنش میشه بنظر شما راه درست چیه؟