استاد جسارتا شما به همه چیز اشاره کردین الا اصل موضوع و مفهوم فیلم. اتاق آرزو جایی نیست که هر آرزویی بکنی براورده بشه بلکه آرزوی قلبی هر فرد براورده میشه نه چیزی که به زبون میاره برای مثال در این فیلم از استاکری حرف میزنه که در راه منطقه برادرش رو از دست داده و وقتی این شخص خودش به اتاق ارزو ها میرسه ارزو میکنه برادرش زنده بشه ولی بجاش ثروتمند میشه یعنی در اون لحظات که ارزوی زنده شدن برادرشو داشته در واقع ارزوی قلبیش ثروت بوده به همین علت هست که هیچکدام جرات رفتن به اتاق و ارزو کردن رو ندارن
این فیلم چقدر شبیه داستان سیمرغ منطق الطیر عطار است اونجا ۳۰ پرتده میرند تا به کوه قاف برسند سیمرغ را ببینند اما وقتی به کوه میرسند متوجه میشن سیمرغ خودشون هستند اینجا ۳ نفر برای پیدا کردن اتاق دعا باهمراهیمیشن ونهایت داخل اتاق نمیرند
درود بر استاد عزیز آقای فراستی، امیدوارم برنامه های استاد همینطور خیلی خوب، پایدار و استادانه ادامه داشته باشه و بیصبرانه منتظر یک برنامه و نقد فیلم دیگر هستیم ❤❤❤
ممنون از جناب فراستی و درود نمیدونم چرا هرچی باخودم کلنجار میرم نمیتونم درک کنم که به چه دلیل نقدهای فراستی انقدر ناقص شده اند! الان من لذت که اگه بگم نبردم دروغ گفتم ولی واقعا هم تایم نقد اقای فراستی کم بود برا چنین اثر شاهکاری و هم نکاتش همش به به چه چه بود! نگفت و فرمشو بررسی نکرد تا مثل قدیما مارو حیرت زده کنه! اقای فراستی افت کردی اینم زنگ خطر... و اما بعد استاکر شگفت انگیزه، خودش گفت میشه غلط های تکنیکی ازش گرفت اما در فرم بصری و روابط بین شخصیت ها واقعا عالیه، این یک سینمای اصیل و یک روشنفکری اصیله هم عجزه هم احساس هم غصه هم حرارت و میل به زندگی یک بار بیشتر فیلمو ندیدم ولی تا عمر دارم یادم نمیره سالها قبل دیدمش ولی هنوز صحنه هاش جلو چشمام انگار رژه میرن! بعد از تماشا نقدی دربارش نوشتم و انگار نیاز به یک دوش اب سرد داشتم استاکر حس غریبی است.... جدای از نقدم که شاید اینجا قرارش بدم حسم این بود که انگار کاسه سرم را برداشته اند اقای فیلمساز و فیلمشان و داخلش را پر از شور و حیرت کرده و درش را بسته اند حس داغ شدن کله پس از یک دوره سرماخوردگی شدید بود ولی انگار دوست نداری رهایت کند دوست داری ادامه پیدا کند تا زندگی را با منطق استاکری تماشا کنی استاکر قصه ایست که انگار نه اغاز دارد و نه پایان مثل معلق ماندن است، غروری سینمایی است و حضوری است عارفانه که بر قلب فرود می آید قصه رفتن دنبال ارزو و خوشبختی تمام نگاه ها تا عمق وجودت را می پیماید و تمام اشک ها، اذهان را گرفتار میکند این قطعا یک شاهکار است....
سپاس. نقد خوبی بود و فیلم هم عالی و یکه است. کلا از سینمای روسیه غافل هستیم، سینمای صبر و حوصله! تا جاییکه یادم هست این سه نفر به منطقه چرنوبیل وارد شده بودند که در آن فرض شده یک واقعه مرموز دومی اتفاق افتاده. برای این عرض کردم که آقای فراستی فرمودند به محل برخورد شهاب سنگ می رفتند، درحالیکه چرنوبیل است.
ببین . 10 بار دیگه هم بیگ بنگ بشه و کائنات از نو ساخته بشه . عین 24 چیزی نخواهد اومد . حتما شروع کن . حتی فراستی هم نمیتونه ایرادی بگیره ازش @@hossein620A
درود و عرض ادب جناب فراستی، ضمن خسته نباشید بابت نقد Stalker ممنون میشم نقد فیلم Joker با بازی خواکین فینیکس رو هم مد نظر داشته باشید... سپاس و زنده باد
به نظرم صحنه های ابتدایی فیلم از نحوه ورود به منطقه هم بی نظیر هستند، حتی اون لندروور زهوار در رفته شخصیت داره انگار، هر لحظه منتظریم در پستی بلندی ها، روی ریل قطار، تو کوچه پس کوچه های وهم آلود گیر کنه، از کار بیفته، روشن نشه یا بخاطر عدم وجود سقف مسافرینش رو زیر رگبار گلوله ها به کشتن بده، اونجا که اون موتورسوار میاد و لندروور خالی رو میبینه استرس میگیریم انگار که یکی از کاراکترها اکسپوز شده در مقابل موتورسوار ناشناس، زبان روسی هم در خلق اتمسفر کمک کننده ست، انگار اگر انگلیسی بود یا چینی یا آلمانی به اندازه روسی کمک کننده نبود.
سلام وقت بخیر ، من تا جایی که یادمه شما در یکی از کلاس هاتون که من بودم گفتید تارکوفسکی کلا اشتباهی وارد سینما شده و باید یک مدیوم دیگه ای رو برای خودش انتخاب می کرد . الان که این برنامه رو دیدم به شدت جا خوردم ، البته تغییر نظر کاملا طبیعیه ، من خودمم افکار و نظراتم تغییر میکنه ، ولی الان با یک تغییر ۱۸۰ درجه ای مواجه شدم به همین دلیل تعجب کردم .
👌 از کارنامه سازنده موسیقی فیلم هم بگویید ادوارد ارتمیوف فقید استفاده از تم قطار روی ریل در این فیلم هست و ارتمیوف در فیلم برده عشق هم از این تم قطار در موسیقی متن استفاده میکنه این روزهای پاییزی اهنگ های ارتمیوف بشدت میچسبه
سلام استاد خسته نباشید ممنون از نقد خوبتون از فیلم تارکوفسکی خواستم یادآور کنم که بیشتر فیلم های هیچکاک فورد کوروساوا دسیکا و چند فیلم از والش هاکس بکر هیوستون و ... در تلوزیون نقد شده و نقدش موجوده اما از برگمان فلینی روسلینی اوزو و... نقدی نیست اگر میشه بریم برای نقد یکی این فیلم ها: 1. هشت و نیم | آمارکورد 2. همشهری کین 3. ادیسه فضایی | راه های افتخار 4. فریاد ها و نجواها | فانی و الکساندر 5. آلمان سال صفر | سفر به ایتالیا 6. سامورایی | ارتش سایه ها 7. تحقیر | پی یرو خله 8. اواخر بهار | بعد از ظهر پاییزی 9. سانشوی مباشر | اوگتسو مونوگاتاری 10. وارثه | بن هور | تعطیلات رمی
سلام اگه ممکنه راه هایی برای کشف اهداف و نماد های رمان ها و فیلم پیشنهاد بدید چون مخصوصا تو رمان فقط داستان رو بیبشتر میفهمه و نه اون معنای پشت پرده رو
درود بر شما استاد گرامی بذل عنایت بفرمایید فیلم گوزنها مسعود کیمیایی را نقد کامل و با جزییات بفرمایید بالای یک ساعت لطفاً نقد بفرمایید... لطفاً سپاسگزارم 🌹🌹🌹🌹
قسمت دوم: بازی بازیگر زن همسر استاکر عالی هست لذت بردم. بازی اون دو تا همراه استاکر معمولی هست و خیلی سرد. بازی استاکر خوبه. فیلم پر از غلط های تکنیکی هست. به نظر من استاکر منطقه رو نساخته حداقل منطقه از چیزی که تعریفش رو می کنند در فیلم خیلی خیلی پایینتر و ساده تر است. استاکر و همسرش ساخته شدن ولی اشکالات استاکر رو گفتم. نویسنده و دانشمند هم ساخته شدن ولی قوی و درخشان نیستن. اینکه فیلم فرم داره یا نه من دقیق نمی تونم نظر بدم استاد فراستی می تونن بفرمایند ولی با همه این داشته ها فیلم خوبی نیست. من یه چیزی رو اصلا نمی فهمم اینکه یک فیلمی شخصیت هاش در اومده باشن فضاش هم در اومده باشه و حتی فرم هم داشته باشه حتی می گم کارگردانی هم خوب باشه آیا لزوما فیلم خوب و جذابی میشه؟! حتی فکر کنید موضوع مورد علاقه من هم باشه آیا من می تونم از همچین فیلمی لذت ببرم؟ من می گم لزوما خیر. مثل همین فیلم. این همه چیز در این فیلم در اومد ولی فیلم جذاب نیست و غلبه ناامیدی بر امید و برآورده شدن آرزوی استاکر و طلوع امید در انتها به این شکل و با این داستان چندان برام مهم نیست جذاب نیست. روند عرفانی به ناامیدی رسیدن جناب نویسنده می تونست خیلی بهتر باشه. از دیدن فیلم متعجب و حیرت زده نشدم و بیشتر حوصلم سر رفت. چقدر صحنه زمین خاکی تپه تپه مانند آخرای فیلم چرته. یه صحنه جالب نتونست درست کنه. پدیده اصلی فیلم یعنی منطقه و اتاق آرزوها و سفر به منطقه و خطرات منطقه و به نا امیدی مطلق رسیدن همش بسیار آسان هست یعنی چی یعنی بسیار قابل فهم و هیچ چیز پیچیده ای نداره شاید به غیر از روند به ناامیدی مطلق رسیدن آدم ها در جهت بر آورده شدن آرزوی درونی و پنهان آنها. پیچیدگی اصلی فیلم در داخل گفت و گوها و مناظرات بین شخصیت ها قرار گرفته. تا اونجایی که من یادم میاد تقریبا همه صحبت های استاکر با دیگران و باخودش کاملا شفاف و ساده هست و پیچیدگی ندارد. ولی دو شخصیت دیگر پیچیدگی هایی در صحبت هاشون دارن. چرا استاکر می خواد اون دو تا جلو برن؟ مگه راهنما نیست؟ مگه تجربه نداره. اگه شک داره که آیا منطقه به اونا اجازه عبور می ده یا نه چرا اینا رو میاره و چرا جلو میندازشون؟ این سیر عرفانی که آدمها برای عاجز شدن و نا امید شدن باید طی کنند در فیلم تا برسن به طلب آرزو را من در دانشمند هرگز ندیدم چونکه اساسا بمب آورده بود که اتاق رو منفجر کنه تا دست آدم ها ی نا جور به اونجا نرسه همین. استاکر اساسا در انتهای فیلم که گریه می کنه و ناامید هم شده به خاطر این است که فهمیده دانشمنده می خواد اتاق را منفجر کنه و از بین ببره و این طوری دلخوشی استاکر و منبع درآمدش هم از بین می ره البته بی تفاوتی اون دو تا هم مهم بود در خراب شده حال استاکر. التماس می کنه این کار را نکنن. و باز جلوتر در ته فیلم مشاهده می کنیم که آرزوهای استاکر در حال برآورده شدن هستن پس نتیجه می گیریم که استاکر در اتاق به ناامیدی مطلق رسید و آرزوی پنهانش برآورده شد. اون دو تا هم بدون تکلیف برگشتن و ظاهرا اتفاق خاصی براشون نیافتاد. صحنه های تعقیب و گریز ابتدای فیلم با ماشین خیلی خوب هستن واقعا سریع و هیجانی. نمادها: تاج خار شبیه حضرت عیسی مسیح روی سر نویسنده نمادی از تمسخر و مصیبت برای نویسنده . نماد شادی با سمفونی بتهوون روی صدای قطار. صدای قطار نمادی از سفر به منطقه. مه نمادی از خطر کمین کرده در نزدیکی. اتاق آرزوها نمادی از جعبه آرزوها یا قول چراغ جادو. تکون دادن لیوان ها با چشم نمادی از قدرت جادویی و ماوراطبیعی. سگ نمادی از وفاداری منطقه به استاکر. لباس های کهنه و ژولیده استاکر نمادی از فقر. تناقض: وسطای فیلم استاکر می گه که آدم خوشبخت ندیده و مردم میان بیرون از اتاق آرزوها و می رن پی کارشون و دیگه استاکر اونها را نمی بیند. ولی در آخرای فیلم استاکر میگه برای این شده استاکر چونکه شادی و خوشبختی مردم را بعد از بیرون آمدن از اتاق می بینه و خودش هم خوشحال میشه!!! تناقض: مگه استاکرنگفت که منطقه به خوبی آدمها کاری نداره بلکه نا امید بودن و به عجز رسیدن آدمهاست که براش مهمه و آدمهای نا امید را به سلامت هدایت می کنه به سمت اتاق. خوب پس چرا وقتی نویسنده سر چاه نشست و حرفا های کاملا نا امید کننده خودش را زد بعدش استاکر بهش گفت که به به! شما حتما باید آدم خیلی خوبی باشید حتما دیگه 100 سال عمر می کنید!!!
هر کسی میتونه نظر شخصی بده ولی اینکه با این اعتماد به نفس نوشتی فیلم خوبی نیست، یا اینکه حوصله سر بره، واقعا خنده داره. احتمالا شما آثار تارکفسکی رو با فیلم باربی اشتباه گرفتی! که اینجوری نظر میدی. تارکفسکی یکی بزرگترین های تاریخه و هر فیلمی که ازش دیدم یه اثر هنری فوقوالعاده بوده. جای دیگه میگی چون فلان صحنه ها سریع و هیجانی هستن خیلی خوبن! خوب شما برو جیمز باند ببین اگه ملاکت برای خوب بودن فیلم ایناست!! به نظرم شما کلا اشتباهی اومدی سراغ چنین فیلم و کارگردانی
@@cicada3301-kd7sh اگر بدون توضیح و ارائه دلایل می گفتم فیلم بد و حوصله سر بری است ممکن بود صحبتم از نظر بعضی ها کمی خنده دار باشد ولی الان که بیشتر دلایلم را گفتم خیر. فیلم باربی را ندیدم. چند تا فیلم جیمز باند دیدم که هر چی مربوط به دنیل کریگ هست بد بود چون بیش از حد ابر قهرمانی و فانتزی بود صحنه های سریع و هیجانی اگر خوب ساخته بشن حتما جذاب هستن و من هم طرفدارشون هستم همچنین این حرف من در مورد تمام ژانرها صادق است .هر ژانری خوب ساخته شود قطعا می تونه نقدهای خوبی هم بگیره و جذاب هم باشه. و یکی دو تا از فیلمای جیمز باند شان کانری که خیلی وقت پیش دیدم در آن زمان خوشم اومد. یکی از بهترین نقدهامو نوشتم برای فیلم استاکر. آقای تارکوفسکی را هم خیلی وقت پیش یکی دو تا فیلم ازش دیدم و خیلی خوب خودشو نمی شناسم و نیازی هم نیست که خودشو بشناسم فقط کافیه آثارشو ببینم و نظرمو بدم چون هنرمند با آثارش معرفی می شود.من نظرات خیلی بد زیادی در مورد فیلمای خیلی معروف دارم که اینجا جاش نیست که همه حرفامو بزنم. از جمله فیلمایی که اخیرا به پیشنهاد آقای فراستی دیدم و به نظرم خیلی بد بودن این چند تا را نام می برم: fight club-TAR-banshees of inisherin-Whale-12 angry men top gun maveric-Stalker-Taxi driver از بین این فیلم ها، راننده تاکسی و تار به نظرم بدترین ها هستن. فرصت نکردم نقدهامو کامل کنم مخصوصا در مورد باشگاه مشت زنی و پدر خوانده. در آینده بیشتر می نویسم.
من متاسفانه فیلم خیلی خیلی کم میبینم و بهترین فیلم زندگیم این فیلم بود . تنها فیلمی که رضایت عمیقی را در وجودم ایجاد کرد تمام لحظات فیلم که حدود ۵ سال پیش دیدم خاطرم هست میترسیدم چشم برهم بزنم تا ثانیه ای از فیلم را از دست بدهم. برون ریزی شخصیت ها عالی بود و این که از براورده شدن آرزوشون که اوج خواسته شون بود چقدر هراس داشتند که در یک قدمی به سمت اتاق نرفتند . از مواجه با عمق خواسته شون به شدت میترسیدند . سرنوشت یک شخصیتی هم که داستانش را می گفتند که استاکر قبلی بود گوژپشت می گفتند انگار تمامی شخصیت ها از تجربه خودکشی گوژپشت واهمه توی اتاق و دیدن تعارض خودشان را داشتند من به شدت حیرت کردم از فیلم
برخلاف نظر بقیه به نظرم تعریف داستان فیلم باید جزئی از نقد باشه چرا که به ذهنمون صحنه های فیلم یادآوری میشه و بهتر می تونیم تحلیلتون رو متوجه بشیم. درضمن این تعریف کردن داستان توسط شما خودش بسیار جذاب هست و رنگ و لعاب خاصی داره
@@kamran-em8ul شما متاسفانه دارید اغراق آمیز نظر میدید. حین همین یازده دقیقه به نکات زیادی اشاره شد از جمله بازی بازیگران، مضمون فیلم، ساخته شدن فرمیک منطقه، ساخته شدن کاراکترهای اصلی و غیره. همچنین فراستی با تاکید نکردن روی ایرادهای تکنیکی فیلم، نخواست نقد مثبتش بر فیلم رو بنوعی خراب کرده باشه. وگرنه جا داشت در اون مورد هم مثالهایی رو بزنه که بالطبع زمان نقد طولانی تر میشد
افراد فلسفی هنری مثل فراستی عاشق فیلمها و داستانهای پر از رنج رااز و معنی و همینطور تلخی هستند دقت کردید ؟ چون به شخصیتشون نزدیکتره انگار بیشتر دوسش دارن
قسمت اول : تشکر استاد از نقد شما. نظر شخصی من هست. یک فیلم بسیار کند و حوصله سر بر. در واقع این فیلم دارای پیچیدگی و سختی هست که این پیچیدگی اساسا گفت و گوهای طولانی و بین سه شخصیت اصلی فیلم هست که بیشتر حول نا امیدی های یک نویسنده و جوابهای یک دانشمند است که در نهایت می رسیم به نا امیدی خود جناب استاکر. هیچ پیچیدگی در منطقه نمی بینیم و هیچ پیچیدگی قابل توجهی در داستان هم نمی بینیم.تنها پدیده عجیبی که در منطقه دیدم اون صدایی بود که گفت وایستا نرو جلو موقعی که نویسنده داشت به ساختمون تو جنگل نزدیک می شد. در انتها هم مشاهده می کنیم که آرزوی پنهان استاکر که در مجاورت یا احتمالا داخل اتاق آرزوها بر دلش افتاده بود در حال محقق شدن است و سمفونی شاد انتهای فیلم بر روی صدای قطار که خود نمادی از سفر به منطقه نیز هست این را بیشتر به ما نشان می دهد. حالا این آرزو چی هست که پیام آور شادی و امید شده؟! هیچی. زندگی استاکر و خانواده اش در همان کلبه بسیار داغان و متروک موجود در منطقه ای که بسیار ساکت و خالی از انسانهاست. یعنی چی یعنی انزوای مطلق برای یک خانواده که از این نظر امیدوار کننده و شادی آور است که کسی مزاحم فرزند معلول آنها نمی شود و شاید مزاحم استاکر هم نمی شوند. همین. و این کجایش امیدوار کننده و شادی آور است؟! انزوا برای یک خانواده خوشبختی است آنهم در این منطقه خرابه نابود و متروک و بدون حتی حیوان تقریبا؟! حتی اگر آرزوی پنهان استاکر باشد ولی خیلی زود خواهد فهمید که به ارتباطات جدید با آدما نیاز خواهد داشت و ادامه زندگی در همچین جایی خوشبختی برای هیچ کسی مخصوصا دخترش به همراه نخواهد داشت. و یه آرزوی دیگه هم داشته (احتمالا) اونم این بوده که فرزندشون بتونه اجسام را با نگاهش حرکت بده. خوب بد نیست شما می تونید بروید در یک کلبه در جنگل و با این قدرت جادویی به راحتی سنگ ها و چوب ها را جابجا کنید و حسابی خوشبخت باشید ولی نروید در جامعه و از این قدرت استفاده های بهتری کنید!!! خوب بزارید از اینجا شروع کنم که داستان نابود است. ایده خیلی جالب است ولی افتضاح پیش می رود و خیلی کم مایه و ضعیف تمام می شود. این جناب شازده استاکر مگر نمی گوید که شغلش این است که مردم را در ازای مقداری پول (که از اعتراض شخصیت نویسنده در منطقه به استاکر می فهمیم که پول زیادی از هر نفر می گیرد و خوب کاملا منطقی هم هست) می برد به منطقه و آنها را امن می رساند به اتاق آرزوها. بعدا استاکر می گه که هر وقت آدما از این اتاق بیرون میان شادی و رضایت آنها او را نیز خوشحال و راضی می کند به طوری که اشک شوق می ریزد. خوب دقت کنید. هم پول زیاد می گیره و هم مردم را شاد می کنه به طوری که هیچ کسی نمی تونه این کار را به این کیفیت انجام دهد. و آخرش هم مردم خوشحال هستن و هم شازده استاکر. پس چرا انقدر فقیر!!! مفلوک!!! بدبخت!!! و افسرده است؟! این آدم باید بترکونه از هر نظر. اینجا داستان نابود است. از بدبختی های داستان بگم. آقا یه عده سرباز دور منطقه حصار کشیدن و کیشیک می دن با اسلحه که چی! که کسی یه وقت نره تو منطقه سراغ اون اتاقه. خوب مرد مومن چرا اون ریل و واگنشو نابود نمی کنن تا هیچکسی نتونه بره به منطقه؟! مگه استاکر نمی گه خود سربازا می ترسن برن تو منطقه. پس چرا این واگن و ریل را نابود نمی کنن تا دست کسی به اون اتاق نرسه. خیلی سادست. و اما بریم سراغ جناب منطقه. چقدر از اون ابتدا از متن اول فیلم گرفته تا صحبت های استاکر همش اشاره شد به خطرناک بودن منطقه و انواع تله ها و اتفاقات عجیب و غریب و ترسناک. خوب پس چی شد؟! ما که هیچی ندیدیم. هی صبر کردم هی صبر کردم. هیچ خبری نشد. بد یه تیکه پارچه بستن به یه مهره و اینو هی می ندازن این ور و اون ور و یه دفعه هم یه تله پیدا نشد. رفتن و رفتن تا رسیدن به تونل چرخ گوشت که ترسناک ترین جای منطقه است. یه دونه مثلا عنکبوت یا کلاغ یا شغال هم ندیدیم تو تونل. هیچ خبری نبود. با چوب کبریت قرعه الکی کشیدن که یه نفر بره جلو. نویسنده رفت جلو اون دو تا پشت سرش با فاصله خیلی کم رفتن. جالب اینجاست که آقای استاکر که پول گرفته که این بنده خداها رو ببره به اتاق آرزوها رفته پشت آخرین نفر قایم شده. اگه می دونی که منطقه با اون جلویی کاری نداره که پس چرا انقدر می ترسی؟! اگه شک داری پس چرا قرعه انداختین باید خودت بری جلو که چند بار این جا اومدی و بلدی و تجربه داری. وقتی با واگن رسیدن به منطقه گفتن اینجا خیلی ساکته و استاکر گفتش که اینجا پرنده هم نیست حتی. بعدا که رفتن جلو رو زمین دراز کشیده بودن از دور یه سگ کاملا معمولی و سالم اومد پیش استاکر و استاکر و دوستان انگار نه انگار که یه موجود زنده برای اولین بار تو منطقه دیدن. هیچ تعجبی نکردن. از خودشون نپرسیدن که این سگ اینجا چی کار می کنه از کجا اومد و آیا صاحب داره و شاید راهی بلد باشه که به درد اونا بخوره. هیچی. صحبت ها و مناظره های داغ بین نویسنده و دانشمند خمیر مایه اصلی وسط فیلم هست و بعد استاکر نیز به آنها می پیونده و .... آخر فیلم رو می دونید. جناب نویسنده چی می گه؟ از اول سفر می گه من ایده هام ته کشیده و دیگه نمی دونم چی کار کنم. بعد میره جلو و از همه چی ایراد می گیره. از دانشمند از استاکر و همه چی براش مسخرست. و میگه هیچ کس و هیچ چیزی برام مهم نیست. خودم هم برام مهم نیست. به هیچی اهمیت نمی دم. اخرش هم همون طوری ناامید برگشت هیچ درامی در مورد نویسنده ندیدیم. دانشمنده هم فقط رفته بود با بمب اونجا را نابود کند. بی خود ترین شخصیت فیلم بود. اونم پشیمون شد به خاطر غم و گریه استاکر و بمب را نابود کرد و بعدش گفت اصلا من نمی دونم چرا اومدم اینجا. حالا فقط می مونه استاکر که ته دلش دو تا آرزو داشت که می دونید چی شد. ببخشید من اصلا نمی گیرم اینا کجاش جالبه.