بزرگترین مشکل من اینه که این افکار ناخوانده،نشخوار ذهنی یا اورتینکیگ رو از وقتی شناختم به این شک افتادم که افکارم،اعتقادات فکریم و کلن فلسفه زندگیم نکنه تحت تاثیر این بیش فعالی ذهنی بوده پس غلطه.در حالی که وقتی آروم هستم باز همون عقایدو دارم چون براش دلایلی دارم.اما همیشه با خودم میگم نکنه چون دچار این بیش فعالی فکری هستم پس عقاید و نتیجه گیری هام از زندگی و تجربه هام همه غلطه.و این خیلی ناراحت کنندس😔
خدا حفظت کند ، موضوعی بود که من دنبالش بودم همیشه فکر پیدا کردن راه حل بودم تا که ویدئوی شما را پیدا کردم واقعا ممنونم ، هر چه ویدئوی درین موضوع داری برایم بفرست ممنون میشم
يك دنيا از شما تشكر خانم دكتر شرينم شكر كه شما را با خود داريم خداوند نگهدارى شما باشد شما سلامت و موفق باشين من اين ويدبو تان را با دوست هاى خود شريك ساختم بسيار ويدبو آموزنده ❤️🧡😘💐🌹🌹🌹👌🌈🌟💚🌲🌟🙏
Hichkas namidune mn chi shodm vali khob i fkr mano divune krde hamash be in fkr mikonam nakone hamintori bi hess bemunom nakone dusesh nadrm namidunam chi shode 😭 namidumam az eshgh ziyadi intori shodm fkrm hamash dargire
@@hamraz.ravanshenasi تاهالا که خیلی خوب بوده وله نمدونم وقتی میخوام تو جمع سخن بگویم صدام به لرزه درمیاد وله بامدیتیشن از تنهایی بیشتر لذت میبرم می‌خواهم توجمع به بهترین وجه صحبت کنم بیدون استرس
Man 3 sale to rabete hastm va khayli ziyad asheghe tarfm hstm yeh hess fkri omde vsm fkr mikonm vse ghablan dusesh ndrm hess mikonam bi hess shodm namidunam chi shodm hmsh fkrm dargire ine namidunam chikr konm ke btunam dar kenaresh khoshal bashm msle qabl😢🥺😭
مرسی خانم دکتر من الان اتفاقی کانال تونو دیدم و این ویدئو را دیدم و استفاده کردم لطفا درباره ی کسانی که به ما دستور میدن و میخوان مارو کنترل کنند هم صحبت کنید مثلا این خصوصیت در بین همکاران من سرکار دیده میشه
متشکرم از لطف شما من مطالبم رو از چندین رفرنس میگم و خیلی از اطلاعات که توی ذهنم هستم ،از گذشته هاست که متاسفانه منابع علمیشون رو فراموش کردم ولی مطمئن باشید برای من علمی بودن مطالب اولویت هستن 👍
ممنونم از لطف و همراهی شما دوست خوب همراز من خیلی سعی میکنم از کلمات فارسی استفاده کنم ولی گاهی یادم میره و یا کلمه زیبا و جایگزین پیدا نمیکنم ممنون میشم ی کلمه جایگزین برای والد بگید🙏⚘⚘ فکر کنم فقط کلمه پدر و مادر رو برای والد داریم 🤔
خانم دكتر من حدود ٤/٥ماه هست كه شوهر خواهر جوانم تصادف كردند و رحمت خدا رفتند از اون موقع مرتب فكرهاي منفي و يا مرگ نزديكان و عزيزان دور از جونشون هي تو خاطرم مياد از اين موضوع خيلي دارم اذيت ميشم و زجر ميكشم چكار كنم اين فكر پاك بشه بهش فكرنكنم.
روحشون شاد ⚘ مرگ و از دست دادن عزیزان یکی از واقعیت‌های تلخ زندگی هست ۱.پذیرش این فکر ( مرگ جز لاینفک زندگی هست) ۲.بعد از مرگ عزیزان طبیعیه که این افکار به ذهنمون میان ۳.به نکات ویدیو توجه کنید و عمل کنید
سلام خانم خدا قوت 🙏ممنون از ویدئوهای جذاب و آموزنده تون 🌷🌷 یه سوال داشتم از خدمتون 🙏 دختر من 24 سالشه هر وقت فردا صبحش میخواد برای مصاحبه کاری شبه قبلش به سختی خوابش میبره و از شدت استرس از خواب میپره میخواستم ازتون خواهش کنم یه راهکاره خوب محبت کنید خییلی نگران سلامتی دخترم هستم هر چقدر بهش میگم میگه دسته خودم نیست ، خییلی هم لاغر شده
ممنونم از لطف و همراهی شما میزانی از این استرس طبیعی هست ولی بهتره به این شدت نباشه و مدیریتش کنه ۱.شب قبل چندین نفس عمیق بکشن و ریلکس کنن ۲.دم نوش های آرامبخش و خواب آور یک فنجون روز قبل بنوشن( گل گاوزبان بادرنجبویه بابونه و ...) ۳.مشاوره بگیرن تا با کمک روانشناسی افکاری که به ایشون استرس میده رو پیدا کنن و روی آنها کار کنن
سلام ممنون از اینکه وقتتون رو در اختیار ما میگذارید و من از تمامی گفته هایتان استفاده میکنم در قبال محبت انساندوستانه شما جز اینکه برایتان ارزوی سلامتی و موفقیت داشته باشم کاری از دستم بر نمیاد همسر من ۶۲ ساله است افکار منفی در ذهنش بسیار وجود داردو در توهم سیر میکند اگر از چیزی خوشش نیادانقدر در موردش منفی فکر میکنه که ملکه ذهنش میشه او حاضر نیست با من نزد مشاور بیاید و میگوید من دیوانه نیستم لطفا مرا راهنمایی کنید چکار میتوانم بکنم تا ارامش در خانه بوجود اید
متشکرم از لطف و همراهی شما تغییر دیگران کمی سخت هست بهترین حالت اینه که خودشون تصمیم به تغییر بگیرن ولی گاهی براشون ویدیوهای مرتبط یا مطالب اینچنینی بفرستید و یا براشون کتاب بگیرید تا مطالعه کنن
خیلی ممنون اما زیادی در رخت خواب میاد وصبح که از خواب بلند میشم هنوز فکر خودم جاش نمیاد که ان خاطرات تلخ تو ذهنم میاد این راه کار هارو هم انجام دادم اما این بدبخت چنان قوی است که هر گاه دلش بخاد میاد
من یک سوالی داشتم یعنی اگر من بتونم مدیریت این فکر هارو در دستم بگیرم یعنی تا هروقتی که نخوام سراغم نمیاد ؟ و ذهنم کامل به آرامش میرسه ؟ من الان نمیدونم این اتفاق هایی که داره برام میفته علامت های بلوغ ذهنی هست یا چیز دیگه ای
درود به شما من نمیدونم با این افکار در شب چه کنم بامحض اینکه به رختخواب میرم اینا بدون دعوت ظاهر میشن گاهی تا سپیده صبح دست از سرم بر نمیدارنه بار کتاب میخونم بعد که چشمم خسته میشه میرم که بخوابم ولی دوباره شروع میشه پامیشم میرم روی یوتوپ وبا ویدیو های دیگه خودم رو سر گرم میکنم ولی متاسفانه خواب از سرم میپره وافعا از این موضوع رنج مببرم وروز بعد با خستگی شدید روبرو میشم در ضمن دوست ندارم از قرص های خواب اور استفاده کنم من ۶۹ سال دارم ودو سالی هست که ضربه روحی بدی خورده ام راهنایی بفرمایید باسپاس
درود و سپاس مهمترین کار این هست که طی روز از نظر جسمی خسته بشید ( کار یا ورزش ) ضمنا پیشنهاد میکنم به ویسهای آرامبخش در رختخواب گوش بدید و از متدهای ریلکسیشن استفاده کتید( تنفس عمیق و شل کردن عضلات) دوش گرفتن یک ساعت قبل از خواب خوردن یک لیوان شیر و خوردن دم نوشهای آرامبخش و خواب آور رو نیز خیلی موثر دیدم
سلام خانوم تورو خدا کمکم کنید هروز روزی 6یا7 ساعت فکر میکنم همش به این فکر میکنم که چرا ما خلق شدیم یا چرا ابن دنیا وجود داره یا مثلا خدارو کی درست کرده اینقدر روم تاثیر داره که شبا تا مرز گریه هم میرم من 16 سالمه
پسر یا دختر عزیزم به فلسفه خلقت فکر میکنی، این که چیز بدی نیست در مرحله شناخت خودت و دنیا هستی عزیزم فقط پیشنهاد من اینه که در کنار این افکار پاشو و حرکت کن حتما باشگاه ورزشی برو دنبال کسب یک هنر و یا فن و مهارت باش و حتما کتاب بخون و مطالعه کن 👍⚘️⚘️
سلام خوب هستید خانوم من هر کاری میکنم خوب نمیشم تو اینترنت هن تحقیق کردم من به نشخوار ذهنی یا افسردگی مبتلا شدم ایا به بلوغ یا زیاد تو خونه موندن بیرون نرفتن ربط داره؟ ایا خودم میتونم درمان کنم یا باید به روانشناس حضوری مراجعه کنم در ضم من پسرم😊
خیلی خوبه که تو این سن همچنین سوالای خوبی از خودت میپرسی. اینکه احساس گیجی و ترس میکنی طبیعیه معمولا اولش همین شکلیه. اما سعی کن این ترس رو به هیجان تبدیل کنی,هیجان پیدا کردن جوابِ سوالای بزرگ،چون با پیدا کردن هر کدوم یک مرحله در آگاهی و موفقیت میری بالاتر
@@Mmidbke من هم تجربه تورو داشتم و مثل تو دچار افسردگی و نشخوار فکری شدم. خیلی خوبه که اسم حالت و شرایطی که درش هستی رو میدونی این نشون میده داری مسیر درست رو میری. برای من مراحلش این طوری بود: شوک شدن،ترسیدن,افسردگی و پوچی،خشم و عصبانیت,نشخوار فکری. احتمالا شما هم خصم و عصبانیت رو یا گذروندی یا در ماه های آینده تجربه میکنی.اما بازم نگران نباش چون میتونی این دوران هم رد کنی.
سلام وقت بخیر من خواهر چهار ساله دارم و پسر دایی ۱/۵ ساله و توجه همه روی پسر داییم هست و خواهرم رو باهاش همیشه مقایسه میکنن و به خواهرم میگن اونو بده بهش یواش حرف بزن نکن اون کارو و۰۰۰ حتی پدر و مادرم هم همیشه طرف پسر داییم هستن منم میترسم در سال های بعد و وقتی هر دوشون بزرگ شدن برا خواهرم مشکل پیش بیاد و این مسئله رو به کسی نگفتم میشه راهنمایی کنید خیلی ممنون 🙏🙏❤️🌺
سلام خانوم دکتر خسته نباشید ،دختر من ۲۰ سالش هست ،دختری ارام و حساس هست که خیلی هم زیباست ،متاسفانه قدش شاید ۴ یا ۵ سانتی از بقیه دوستان و همسن هاش کوتاه تر هست ،و ازون بدتر من یه جاری دارم که همراه دخترش همیشه ودر هر مجلسی یه جوری کوتاهی قدش رو جلوی دیگران عنوان میکنند ،دخترش از دختر من ۷ سالی کوچکتر هست ،واسه همین دختر من خیلی تو خودش میره و فکر میکنه ،و حتی میترسه بعد یه مدتی که میخواییم جایی همدیگر رو ببینیم مبادا باز این حرفها تکرار شه،ضمن اینکه جاری من قد بلند هست والان که دختر اون کلاس هفتم هست کمی از دختر من بلندتره ،ومرتب کنارش وایمیسته و قد میگیر ه با دختر من ،میخواستم راهکاری بگید که بتونم هم دخترم رو از این افکار نجات بدم و هم جاریم بفهمه که اشتباه میکنه
ممنونم از کامنتتون ببینید عزیز ما نمیتونیم تو جامعه راه بیفتیم و اطرافیانمون رو اصلاح کنیم بهترین کار اینه که شما و دخترتون شرایط موجود رو بپذیرید و با اون کنار بیاید و روی توانمندی‌هایی که داره فوکس کنه،شما هم از این به بعد به چنین رفتارهایی کاملا بی توجه باشید تا برای دخترتون الگوی مناسبی باشید 👍⚘⚘⚘⚘
سلام خانم دکتر من یکسال پیش با داماد مون سر مسئله خانوادگی دعوامون شد ایشون خیلی آدم پر غرور دنبال سوژه و طعنه بزن هست از طرفی برادر خانم بنده هم هست خلاصه داشتم عرض میکردم دعوامون شد بعد من بهش فحش دادم و با سنگ طرفش دویدم دونفر من رو محکم گرفت به محض اینکه ولم کردن یهو برادر کوچک این سمت من دوید و محکم گردنم رو گرفت اگر چه یه آشتی نصف نیمه ای با همین که گردنم رو گرفت کردیم چند روز بعد ولی من هروقت یادم میاد اول خودم را سرزنش میکنم که چرا من نتونستم حداقل یه مشت بزنم چرا من ترسیدم چرا ترسو هستم چرا بی عرضه ام دوم اینه که با خودم میگم همون سیاست و اوباهَتی که داشتم دیگه با همین که گردنم رو اونجا محکم گرفت که خفه بشم اون سیاستم پَرید و ازبین رفت چرا که از آنجایی که من شناخت دارم آن ها بخصوص برادر بزرگش که هم داماد مون هست هم برادر خانمم دنبال سوژه همینجوری هم هستن چه بسا که داداشش اون روز تونست من رو مَغلوب خودش کنه و گردنم رو گرفت محکم که خفه بشم حالا با خودم که فکر میکنم احساسات بسیار بد میاد از جمله اینکه اونا فهمیدن من ضعیفم و زورم بهشون نمیرسه تا قبلش فکر میکردن منم قوی هستم باز با خودم فکر میکنم باشگاه بدنسازی برم خودم رو قوی کنم یه حس بد سراغم میاد یه فکر بد میاد میگه اگه تو باشگاه هم بری چون عرضه نداری و ترسو هستی بازم از اون ها شکست میخوری و آبروت بیشتر از قبل میره پس این شد که من احساس شرم دارم که برادر خانمم یک روز بهم اون موقع که گردنم رو گرفت خفه کرد اونو بهم یک روزی طعنه بزنه یا جای مردم بگه اون حرفو دوم اینکه من احساس خجالت دارم با خودم میگم اوباهَتم جای اونا از بین رفت سوم اینکه میترسم دوباره در آینده حرفی بزنن حالا هر کدوم از برادرا که من در مقابل چیزی نتونم بگم با شناختی که از بی عرضه گی و ترسی که دارم لطفاً حل این مسئله رو بهم بگید چرا که هروقت یادم میاد عذاب میکشم از طرفی اوباهَتم نزدیک اونا از بین رفت از طرفی نا امید شدم فکر میکنم باشگاه هم که برم حریف اون نمیشم از طرفی هم میترسم به مردم بگن که من رو زدن و خیال کنند من یک ضعیف شکست خورده ام و جرات جسارت شون بیشتر بشه این فکرا من را بسیار بسیار آزار میده میخوامم که فراموش کنم ولی حس حقارت نمیزاره با خودم میگم کاش درگیر نمی‌شدم کاش از غریبه کتک می‌خوردم رَهگذر بود اون راشو می‌رفت من راه مو میرفتم دیگه هم دیگرو نمی‌دیدیم درد نداشت ولی این درد داره که توی هر مجلس چشم تو چشم میشیم با هر خنده ای که من رو میبینند باهم میکنند فکر میکنم به اینکه من ازش کتک خوردم می‌خنده این منو اذیت میکنه یا اینکه فکر میکنم یکروز به خواهرش بگه شوهرت از من کتک خورده داشتم خفه اش میکردم یا اینکه چون برادر بزرگش چون داماد مونم هست به آبجیم حرفی بشه بگه برو بابا داداشتم اونجور که فکر میکردم نبود دیدی از داداشم خورد این فکرا خیلی آزارم میده لطفاً راه حل بگید که چجور میشه این فکرا از ذهنم برن بیرون و اعتماد به نفسم دوباره برگرده نزدیک یکساله که این داستان رو نتونستم فراموش کنم هروقت یادم میاد بشدت بهم بر میخوره ازین که من آدم خیلی غیرتی بودم ولی الان احسان پوچی میکنم هروقت این داستان توی ذهنم مرور میشه
سلام خانم حاج مقصودی از ویدئوهای بسیار مفیدتان سپاسگزارم. نوه هشت ساله من از بچگی خجالتی بود و با غریبه ها حرف نمی زد .اخیرا که کلاس ها آنلاین شده سعی می کنه دوربین رو خاموش کنه تا کسی اونو نبینه.کلا هم بازیگوشه و تمرکز نمی کنه. زیاد عصبانی می شه و دادو فریاد راه می اندازه.گاهی میگه من زشتم و نمی خوام کسی منو ببینه. ما در کانادا زندگی می کنیم و مایلیم مدتی با شما مشاوره داشته باشیم. لطفا راهنمایی بفرمایید که چکار باید بکنیم. اسم من پروین بزرگی هست ممنونم
