به به نوستالژی و طنز زیبای خانم نراقی و صدای رویایی استاد پرهام چه بهتر ازین! من را میبرد به زمانهای دور کودکیم در تهران و شمیران انزمان....کوچه باغها و جویهای جاری....بوی یاس و درخت های خرمالو....دمتان گرم وسلامت و شاد باشید که ساعتهای رویایی وزیبای برای من وما میسازید 🌹🙏🌺💌
مشغول پختن غدایی ایرانی ، دور از کشور دلبندم ایران به این داستلن گرم و دلتشین از نویسنده محبوبم خانم گلی ترقی با صدای دلتشین جناب پرهام گوش میکنم. به روزهایی میروم که در جانم چون ققنوس همیشه زنده است. با هر واژه پر ققنوسی در آتش میافتد و عطر زندکی در جان و تنم در فضای خانه ام جان میکیرد و در آخر داستان اشکهایم بی اختیار در چشمانم حلقه میزند و حسرتی که پایانی ندارد ❤️❤️❤️
درود بر گلی ترقی و ترسیم روزهای کودکی؛ دور ولی رویایی و ملموس. موفقیت این بانوی نویسنده در بیان فضای خاص و متفاوت آن دوران بی نظیر است. خوانش آقای پرهام هم زیبایی کتاب را صدچندان کرده است🙏.
چقدر اشک ریختم از مهر و عطوفت عزیز آقا.....اون سالها چقدر همه چیز زیبا و واقعی بود....من،نسل سوخته من،نه آن سالها را دیدیم و نه سالهای آینده آزادی را خواهیم دید.....به واقع آتش گرفتیم،سوختیم،خاکستر شدیم و عمرمان رفت و رفت و رفت......میانسال شدیم و از کودکی خاطراتی تلخ و سیاه همچون هجوم پاسدارها به خانه هایمان،جنگ،شهید،کوپن،نفت،چراغ نفتی کمسو و سرمای وحشتناک روزهای بی نفتی و......همینها هست خاطرات ما از کودکی و نوجوانی،جوانی هم که در هیاهوی رقابت ناسالم کنکور چ درس و مدرسه رفت،دانشگاه تمام شد،مدرک خاک خورد،و مافقط قدکشیدیم و مو سپید کردیم و بالاخره روزی همین روزها تمام خواهیم شد.....شاید نه جسمی اما قطعا روحی.....هرگز نسلی که نسل مرا به این خاکستر کشاند نخواهم بخشید.....آن وطنی که رو به دروازه های تمدن پیش میرفت،در ناگهانی پس رفت به غارهای حرا و صحرای حجاز و روزهای کربلا.....لعنت به نسل شورشی آن سالها لعنت......اشکهایم همچنان جاریست و حسرت یک لحظه شبیه این زندگی و این خاطرات بر دل من و امثال ماند و خواهد ماند و پوسید.......عزیز آقای مهربان،روحت شاد و بهشت جایگاهت هست قطعا🌼💚🌹☘️
عزیز جان این داستان یک خانواده متمول است که فقط ۱۰۰۰ خانواده بودن به ایران میگفتن مملکت ۱۰۰۰ فامیل خبر از هزاران خانواده نداری که حتی یک چراغ علاالدین نفتی نداشتن بچه هایی که ۲ زار پول اتوبوس نداشتن و تو برف پیاده بمدرسه میرفتن پالتو داشتن رویا بود براشون پشت دستشون از سرما کبره میبست برو آرشیو روزنامه ها و اخبار را تماشا کن و بعد بگو لعنت بر مردمی که انقلاب کردن حسن اقا نوکر خانواده برای سیر کردن شکم خانواده اش باید عدس و لوبیا مشتی میدذدید چرا این ها را نمیبینی ؟ این حسن اقا ها بودن که خسته از فقر و بی عدالتی شده بودن و در مدت زمستان تیتر روز نامه ها سفر شاهنشاه و شهبانو و والاحضرتین به پیست اسکی سن موریتس و گشتاد برای تعطیلات زمستانی بود در حالی که دو سوم مردم در رنج و فقر بودن
بسیار زیبا . ایکاش کمی از این داستانهای زیبای قدیمی یاد میگرفتیم ، بجای اینهمه خشونت و عشق های مثلثی در داستانها و فیلم های جدید ، کمی دوستی و محبت و آرامش به یکدیگر بدهیم .
درود بر استاد پرهانم عزیز و گروه مشعل دانش: نوشته های لطیف و پر از احساسات غریب کودکانه ای که همه ما به نوعی آنرا داشته ایم و از آن جز یاد غریبی بیشتر به جا نمانده... قطعا صدای زیبای استاد پرهام با نوشته های گلی ترقی جادویی برپا میکند... کتاب اتوبوس شمیران, داستانهای خاطرات پراکنده از گلی ترقی را خوانده ام و بیصبرانه منتظرم با صدای بی نظیر و لفاظی استاد پرهام آنها را گوش کنم.... ممنون از زحمات و طبع لطیف شما استاد عزیز
مدیران محترم گویای مشعل و جناب پرهام عزیز ، درود عرض میکنم به همه شما فرهیختگان حانِ دل، ❤ میشه تقاضا کنم که داستانهای دیگر بانو گلی ترقی رو نیز صوتی بفرمایید 🙏🌺؟؟!! کانالهای دیگه چن تا از داستانهای بانو گلی رو در دسترس گذاشتند ، ولی همون جمله اول من قطع کردم . واقعا نمیشد داستان رو گوش بدی ..... اگه امکانش هست شما صوتی در اختیار ما قرار بدید . سپاس از زحمات تمام شما ❤🌺🙏👍🌸🌱
@@mashaledanesh با درود ، بله همه اینها رو در کانال شما گوش دادم و لذت بردم . میدونید آخه چن تا داستان دیگه از بانو در کانالهای دیگه دیدم که در کانال شما نبود ، ولی اینقدر اجرا و خوانش بد بود که منصرف شدم . شما بهترین کانال کتاب صوتی رو دارید. از همگی ممنونم و خسته نباشید میگم به همگی 👍👍🌺🌺🙏🙏💞💞🌹🌹💖💖
سپاس از جناب پرهام،به پاس بازخوانی داستان دیگری از بانو«گلی ترقی» نازنین! (اگر برچسب «ملانقطی»یا«لغتی» به گفته ام نخورد،بایدبگویم«گویش» به معنای «گویندگی», «روایت»و «بازخوانی» نیست)