شاید از خود پرسیده اید افلاطونی بودن یعنی چه؟ من در این ویدیوی کوتاه تلاش می کنم به این پرسش پاسخ دهم که در سنت فلسفی ، افلاطونی بودن به چه معناست و معنای آن نه فقط در فلسفه بلکه در شیوه زندگی هریک از ما چه تاثیری خواهد داشت؟
هر فلسفه ای یک ایده بنیادین و مرکزی دارد و در فلسفه افلاطون این ایده بنیادین "نظریه فرم ها و یا ایده ها"ست.
فیلسوف در اندیشه افلاطونی دانشمند علوم کلامی و فلسفی نیست. فیلسوف کسی است که از غار افلاطون که نماد جهان محسوس است خارج می شود و جهان فرم و ایده ال ها را درک می کند و آنگاه که برای رهایی دیگران بازمی گردد ، درکی عمیقتر از آزادی، عدالت ، انسانیت و ایده آل هر اندیشه ای دارد. هدف فیلسوف در اندیشه افلاطون نه تنها توضیح جهان و آدمی بلکه تغییر جهان درون هر انسانی است برای هدایت آن انسان به سوی نور و خروج از غار و در نهایت اعتلای جهان به فرم نهایی و کمال خود.
در قلب فلسفه افلاطونی فراموش نکردن حقیقت و آفتاب لوگوس قرار دارد زیرا در غار بودن مساوی با فراموشی است. فلسفه افلاطون به یاد داشتن این هدف است که خورشیدی بیرون این غار وجود دارد و هدف ما خروج از این غار است.
فلسفه افلاطونی بیداری است. بیداری در دانش، آگاهی و نور. در غار ما تنهاییم و در بدنهایی جدا از هم به بند کشیده شده ایم. زندگی ما سرشار است از ترس، تاریکی و تنهایی. فلسفه افلاطونی از تک تک ما می خواهد جهان امکان را در نهایت نور و روشنایی خود محقق کنیم زیرا این تاریکی که ما در آن زندگی می کنیم خود گواه جهانی سرشار از زیبایی و نور است که می تواند تحقق یابد ولی تحقق نایافته مانده است زیرا که ما ایده ها را و ایده آلهای زندگی را و آزادی از زنجیر را و بازگشت به نور را فراموش کرده ایم.
هریک از ما جایی در زندگی باید به خود پاسخ دهیم که چقدر افلاطونی هستیم. ما ناچاریم میان تعالی گرایی و فروکاست گرایی - در اسطوره زیستن و یا اسطوره زدایی و مغلوب حقیقت شدن و یا تلاش برای غلبه بر جهان انتخاب کنیم.
22 сен 2018